کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرزان
/farzān/
معنی
حکیم؛ دانا؛ عاقل؛ خردمند: ◻︎ هرکجا تیزفهم و فرزانیست / بندۀ کندفهم و نادانیست (سنائی۲: ۶۸۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
wise
-
جستوجوی دقیق
-
فرزان
فرهنگ نامها
(تلفظ: farzān) (در قدیم) فرزانه ، خردمند ، عاقل ، حکیم ، دانش ، استواری .
-
فرزان
لغتنامه دهخدا
فرزان . [ ف َ ] (اِ) علم . حکمت . دانش . (برهان ). حکمت . (صحاح ) (اسدی ). || استواری . (برهان ). || (ص ) حکیم . فیلسوف . فرزانه . (یادداشت به خط مؤلف ) : هر کجا تیزفهم فرزانی است بنده ٔ کندفهم نادانی است . سنائی .- نافرزان ؛ بی دانش . نادان :مخالف...
-
فرزان
لغتنامه دهخدا
فرزان . [ ف ِ ] (معرب ، اِ) فرزین شطرنج . معرب است . ج ، فرازین . (منتهی الارب ). مهره ای باشد از جمله ٔ مهره های شطرنج وآن به منزله ٔ وزیر است . (برهان ). رجوع به فرز شود.
-
فرزان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) معرب فرزین ، مهرة وزیر در شطرنج .
-
فرزان
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص .) عاقل ، حکیم .
-
فرزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farzān حکیم؛ دانا؛ عاقل؛ خردمند: ◻︎ هرکجا تیزفهم و فرزانیست / بندۀ کندفهم و نادانیست (سنائی۲: ۶۸۹).
-
فرزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: فرزین، جمع: فرازین] (ورزش) [قدیمی] ferzān در شطرنج، مهرۀ وزیر.
-
واژههای مشابه
-
فرزاندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farzān doxt) (فروزان + دخت = دختر) ، دختر فرزانه و خردمند ، دختر عاقل و حکیم .
-
فرزانمهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: farzān mehr) خورشید دانش و خردمندی ، آفتاب فرزانگی و عاقلی .
-
جستوجو در متن
-
فلسفه
فرهنگ واژههای سره
فرزان
-
حکمت
فرهنگ واژههای سره
فرزان، فرزانش، فرزانگ
-
پرزان
واژهنامه آزاد
پرزان یا فرزان؛ عاقل، هوشیار، حکیم.
-
فرازین
لغتنامه دهخدا
فرازین . [ ف َ ] (ع اِ) ج ِ فرزان . (منتهی الارب ).