کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخنده بخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرخنده بخت
/farxondebaxt/
معنی
نیکبخت؛ خوشبخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخنده بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farxondebaxt نیکبخت؛ خوشبخت.
-
واژههای مشابه
-
فرخنده پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farxondepey نیکپی؛ مبارکقدم؛ خوشقدم.
-
فرخنده حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farxondehāl نیکوحال؛ سعادتمند.
-
فرخنده رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از پهلوی] [قدیمی] farxonderāy نیکرای؛ نیکورای؛ آنکه دارای اندیشه و رٲی نیکو است.
-
فرخنده طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farxondetāle' نیکبخت؛ خوشبخت.
-
فرخنده فال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] farxondefāl ۱. خوشطالع؛ خوشبخت: ◻︎ شنید این سخن پیر فرخندهفال / سخندان بُوَد مرد دیرینهسال (سعدی۱: ۱۰۶)،۲. مبارک؛ خوشیمن: ◻︎ برخاست بوی گل ز در آشتی درآی / ای نوبهار ما رخ فرخندهفال تو(حافظ: ۸۱۶).
-
فرخنده فرجام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farxondefarjām دارای سرانجام خوب و خوش؛ خوشعاقبت.
-
جستوجو در متن
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت .[ ب َ ] (اِ) بخش . قسمت . بهره . (ناظم الاطباء). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). حصه . (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ رشیدی ). مقدر و نصیب . (فرهنگ نظام ). صاحب آنندراج گوید از صفات بخت : بیدار، بل...
-
طالع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tāle' ۱. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ سرنوشت.۲. جزئی از منطقةالبروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بودهاند.۳. [قدیمی] تفٲلی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس.۴. (صفت) [قدیمی] طلوعکننده.〈 طالع...
-
طالع سعد
لغتنامه دهخدا
طالع سعد. [ ل ِ ع ِ س َ ] (ترکیب وصفی ) طالع مسعود. بخت فرخنده . طالع خجسته . اقبال . طالع مبارک و میمون : زی طالع سعد و در اقبال خداوندفخر بشر و بر سر عالم همه افسر.ناصرخسرو.
-
طالع همایون
لغتنامه دهخدا
طالع همایون . [ ل ِ ع ِ هَُ ] (ترکیب وصفی ) طالع خجسته . بخت فرخنده . اختر میمون . طالع مبارک : ز مشرق سرکوی آفتاب طلعت تواگر طلوع کند طالعم همایون است .حافظ.
-
مروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morvak، مقابلِ مرغوا] [قدیمی] morvā تفٲل؛ فال نیک: ◻︎ لب بخت پیروز را خندهای / مرا نیز مروای فرخندهای (عنصری: ۳۶۲).〈 مُروای نیک: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مروای نیک انداختی فال / همه نیک آمدی مروای آن سال ...
-
تنسق
لغتنامه دهخدا
تنسق . [ ت َ س ُ ] (مغولی ،اِ) تنسوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گذر کرد بر خاطرم بارهاوز آن بود بر خاطرم بارهاکه ازبهر فرزند فرخنده فال برون آورم تنسقی حسب حال که دستور خوانند آن را بنام اگر بخت دستور باشد مدام .نزاری قهستانی (دستورنامه از یادداشت...