کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخشاه
لغتنامه دهخدا
فرخشاه . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از امرای سیستان در زمان سلجوقیان است . وی دو بار، یکی در سال 490 هَ .ق . و دیگر در 501 هَ .ق . به حکومت سیستان رسیده است . (از تاریخ سیستان چ بهار ص 389 و 391).
-
واژههای همآوا
-
فرخ شاه
لغتنامه دهخدا
فرخ شاه . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از بزرگ زادگان آل ایوب است که در بلاد شام فرمانروایی داشته اند. وی برادرزاده ٔ صلاح الدین یوسف بن نجم الدین ایوب است که از طرف صلاح الدین به حکمرانی دمشق منصوب شده بود و مهمترین حادثه ٔ تاریخ زندگانی او جنگی است که د...
-
جستوجو در متن
-
خانقاه فطیسیه
لغتنامه دهخدا
خانقاه فطیسیه . [ ن َ / ن ِ هَِ ف ُ طَ سی ی َ ] (اِخ ) این خانقاه از ساخته های سعدالدین مسعودبن عزالدین ایبک معروف به فطیس ، متوفی بسال 649 هَ . ق . بحلب میباشد. این شخص از بنده های آزادکرده ٔ عزالدین فرخشاه میباشد. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (سلطان ...) پسر سلطان احمد جلایر است ، در آن هنگام که قرایوسف ترکمان بر عراق عرب یورش میخواست برد، سلطان احمد در بغداد بود به حله نزد پسر خود سلطان طاهر رفت و آغا فیروز را که جملةالملک طاهر بود بگرفت . بدین سبب پسر از پدر متوهم گ...
-
ملاحده
لغتنامه دهخدا
ملاحده . [ م َ ح ِ دَ / دِ ] (اِخ ) پیروان حسن صباح . (ناظم الاطباء). باطنیه . اسماعیلیه . هفت امامیان . سبعیه . حشاشین . تعلیمیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملاحده زحمت می دادند و لشکرها بدان سمت نامزد شده بود. (لباب الالباب چ نفیسی ص 488). آمد...
-
بر در
لغتنامه دهخدا
بر در. [ ب َ دَ ] (حرف اضافه + اسم ) بالای در. زبر در. || بسوی در. (ناظم الاطباء).- بر در آمدن ؛ سوی در آمدن . (ناظم الاطباء).- بر در جلال زدن ؛ کنایه از خشمناک شدن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : بر در جلال زدند و ریشش گرفته کشیدند. (نعمت خان ...