کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرخجی
/faraxji/
معنی
زشت؛ نازیبا: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخجی
لغتنامه دهخدا
فرخجی . [ ف َ رَ ] (حامص ) پلشتی . زشتی . زبونی . بدی . (برهان ).پلیدی . زشتی . پلشتی . (یادداشت به خط مؤلف ). از: فرخج + یاء مصدری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نیز روا دارد از فرخجی این شعرگر به چنین شعر من ورا نستایم . سوزنی .نامم همای دولت و شهباز...
-
فرخجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] faraxji زشت؛ نازیبا: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
-
جستوجو در متن
-
تخجم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] taxjom ۱. نامبارک؛ شوم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).