کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرخاش
/farxāš/
معنی
= پرخاش
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرخاش
لغتنامه دهخدا
فرخاش . [ ف َ ] (اِ) بر وزن و معنی پرخاش است که جنگ و جدال و خصومت و ناورد باشد. (برهان ). آورد. کارزار. پیکار. رزم . نبرد.هیجا. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پرخاش شود.
-
فرخاش
لغتنامه دهخدا
فرخاش . [ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سورمق بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری آباده و دارای 13 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
فرخاش
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) نک پرخاش .
-
فرخاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farxāš = پرخاش
-
جستوجو در متن
-
برخاش
لغتنامه دهخدا
برخاش . [ ب َ ] (اِ) پرخاش . جنگ و آورد و پیکار و پرخاش و رزم و فرخاش و ناورد و نبرد مترادف این است بتازیش وغا خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). جنگ و پرخاش هم درست است . (از آنندراج ). رجوع به پرخاش شود.- برخاش ساز ؛ پرخاش کننده : بصید هزبران برخاش سازکمن...
-
آورد
لغتنامه دهخدا
آورد. [ وَ ] (اِ) کوشیدن بجنگ . (فرهنگ اسدی ، خطی ). جنگ کردن بمبارزت . حمله در جنگ . (تحفةالاحباب اوبهی ). نبرد. ناورد. کارزار. جنگ . مبارزت . پیکار. رزم . پرخاش . فرخاش . جدال . رغا. هیجا : به آورد هر دو برآویختندهمی خاک بر اختران ریختند. فردوسی .ف...
-
ناورد
لغتنامه دهخدا
ناورد. [ وَ ] (اِ) نورد. نبرد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جنگ . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ) (اوبهی ) (فرهنگ اسدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). جدال . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ن...
-
رزم
لغتنامه دهخدا
رزم . [ رَ ] (اِ) جنگ . (فرهنگ رشیدی ). جنگ ومحاربه و مقاتله . (از شعوری ج 2 ص 10). جنگ و جدال و حرب و نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء). نبرد و پیکار. (فرهنگ فارسی معین ). جنگ و جدال . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤل...
-
کارزار
لغتنامه دهخدا
کارزار. (اِ مرکب ) میدان جنگ . (ناظم الاطباء). || جنگ و جدال . (جهانگیری ) (برهان ). جنگ و مقابله چرا که آن محل کثرت کار و حرکات مردم است . (غیاث ).بمعنی جنگ و در اصل مرکب از کار که بمعنی جنگ است و زار که افاده ٔ انبوهی کند مانند مرغزار و لاله زار یع...
-
نبرد
لغتنامه دهخدا
نبرد. [ ن َ ب َ ] (اِ) کارزار. (فرهنگ اسدی ).جنگ . جدال . قتال . (غیاث اللغات ). بمعنی کوشش و جنگ و جدال و رزم و کارزار باشد، چه نبردگاه جنگ گاه را گویند. (برهان قاطع). رزم و جنگ کردن است میان دو تن از آدمی و غیره . (فرهنگ خطی ). ناورد. آورد. جنگ میا...
-
پیکار
لغتنامه دهخدا
پیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ). آورد. ک...
-
پرخاش
لغتنامه دهخدا
پرخاش . [ پ َ ] (اِ) بمعنی خصومت و جنگ و جدال باشد و آنرا بعربی وغا گویند و خصومت زبانی را هم گفته اند. (برهان ). جنگ و جلب باشد به سخن و به کردار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حرب و جنگ باشد به سخن و به کردار. (اوبهی ). جنگ و خصومت و در فرهنگ ابراهیم شاهی...
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ َ ] (اِ) حیوانی است که آنرا بعربی حمار اهلی گویند. اگر کسی را عقرب گزیده باشد، باید که به آواز بلند بگوش خر بگوید که مرا عقرب گزیده است و واژگونه بر او سوار شود تا درد زایل گردد و همان جای خر بدرد آید که عقرب آن کس را گزیده است و اگر پوست پیش...