کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرح انگیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرح انگیز
/farah[']angiz/
معنی
آنچه موجب فرح و شادی میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرح انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farah[']angiz آنچه موجب فرح و شادی میشود.
-
واژههای مشابه
-
فَرِحَ
فرهنگ واژگان قرآن
شاد شد
-
فَرِحٌ
فرهنگ واژگان قرآن
هميشه شادمان (صفت مشبهه از فرح وچون لازمه شادماني هميشگي در دنيا ،بي فكري و سبك مغزي است به معني خوشگذران ، مست و مغرورو كسي كه دچارغفلت و سبک مغزي در اثر سوء استفاده از نعمتهاي الهي است ، هم در قرآن استفاده شده است در عباراتي نظير "إِنَّ ﭐللَّهَ ل...
-
کول فرح
لغتنامه دهخدا
کول فرح . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایذه که در شهرستان اهواز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
فرحانگیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farahāngiz) (عربی ـ فارسی) بر انگیزندهی شادی ، شادی بخش ، مفرح .
-
فرحدخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah doxt) (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال .
-
فرحروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah ruz) (عربی ـ فارسی) آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است ؛ (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.
-
فرحسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: farahsā) (عربی ـ فارسی) (فرح + سا (پسوند شباهت)) ، مثل فرح و شادمانی و سُرور ؛ (به مجاز) کامروا و خوشبخت .
-
فرحسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah simā) (عربی) (فرح + سیما) ، آن که چهرهاش شاداب است ؛ (به مجاز) شادمان و مسرور .
-
فرحنسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah nesā) (عربی) (فرح + نسا) ، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد ، شادی آور ، شادمان کننده .
-
فرحنوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah nuš) (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش) ، شادمانی و سُرور جاوید؛ (به مجاز) آن که همیشه شادمان است ، همیشه شاد .
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم که دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه که دارای 60 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فرح آباد
لغتنامه دهخدا
فرح آباد. [ ف َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 58هزارگزی باختر زرند و 6هزارگزی راه مالرو زرند به بافق . و دارای 37 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).