کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرحت
/farhat/
معنی
۱. مسرت؛ شادی؛ شادمانی.
۲. مژدگانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرحت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farhat) (عربی ) (در قدیم) شادی ، شادمانی .
-
فرحت
فرهنگ فارسی معین
(فَ حَ) [ ع - فرحة . ] 1 - (اِمص .) شادی ، ش ادمانی . 2 - (اِ.) مژدگانی .
-
فرحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فرحَة] [قدیمی] farhat ۱. مسرت؛ شادی؛ شادمانی.۲. مژدگانی.
-
واژههای مشابه
-
فرحت افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] farhat[']afzā = فرحانگیز
-
واژههای همآوا
-
فرهت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farhat) شأن ، شوکت و شکوهمندی .
-
فرحة
لغتنامه دهخدا
فرحة. [ ف َ / ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) شادمانی و فیریدگی . (منتهی الارب ). مسرت . (اقرب الموارد). || (اِ) مژدگانی . (منتهی الارب ). آنچه بشارت دهنده را دهند. گویند: «لک عندی فرحة اًن بشرتنی ». (از اقرب الموارد).
-
فرحة
لغتنامه دهخدا
فرحة. [ ف َ رِ ح َ ](ع ص ) مؤنث فَرِح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فرهت
لغتنامه دهخدا
فرهت . [ ف َ هََ ] (اِ) شأن و شوکت و شکوهمندی باشد. (برهان ).
-
فرهة
لغتنامه دهخدا
فرهة. [ ف ُ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فاره شود.
-
فرهة
لغتنامه دهخدا
فرهة. [ ف ُرْ رَ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فاره شود.
-
جستوجو در متن
-
تردماغی
لغتنامه دهخدا
تردماغی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) حالت عقل و شعور و بمعنی فرحت و سرور و مستی معتدل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بمعنی تازگی نیز آمده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به تردماغ شود.
-
تحفی
لغتنامه دهخدا
تحفی . [ ت َ ح َف ْ فی ] (ع مص ) مبالغت کردن در گرامی کردن و پرسیدن از حال کسی . (تاج المصادر بیهقی ). مهربانی نمودن واز حال کسی پرسیدن . (زوزنی ). مهربانی نمودن و مبالغه نمودن در اکرام کسی و از حال کسی پرسیدن و فرحت و سرور ظاهر نمودن به کسی . (آنندر...