کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرجه
/forje/
معنی
۱. فرصت پیشآمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن؛ مهلت.
۲. [قدیمی] گشادگی؛ شکاف میان دو چیز.
۳. [قدیمی] رخنه؛ شکاف.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] = فَرَج
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امان، ضربالاجل، فاصله، فرصت، مهلت
۲. درز، رخنه، شکاف
دیکشنری
grace, head start, odds, respite, start, usance
-
جستوجوی دقیق
-
فرجه
واژگان مترادف و متضاد
۱. امان، ضربالاجل، فاصله، فرصت، مهلت ۲. درز، رخنه، شکاف
-
float, slack, slack time
فرجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] تفاوت میان زمان تعیینشده برای انجام یک فعالیت و زمان موردنیاز برای انجام آن که درنتیجه فعالیت یادشده میتواند به تأخیر بیفتد بیآنکه در برنامۀ زمانی بقیۀ پروژه تأخیر ایجاد کند
-
فرجه
لغتنامه دهخدا
فرجه . [ ف َ رَ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسه ٔ سنندج به همدان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است . راه اتومبی...
-
فرجه
فرهنگ فارسی معین
(فُ رْ جِ) [ ع . فرجة ] (اِ.) 1 - رخنه ، شکاف ؛ ج . فُرُج . 2 - مهلت . 3 - فاصلة زاویة میان دو صفحه .
-
فرجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فرجَة، جمع: فُرَج] forje ۱. فرصت پیشآمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن؛ مهلت.۲. [قدیمی] گشادگی؛ شکاف میان دو چیز.۳. [قدیمی] رخنه؛ شکاف.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] = فَرَج
-
فرجه
دیکشنری فارسی به عربی
تاجيل , فترة
-
واژههای مشابه
-
فرجة
لغتنامه دهخدا
فرجة. [ ف ُ / ف ِ / ف َ ج َ ] (ع اِمص ) رهایی از غم و اندوه . (منتهی الارب ). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری : هو لک فرجة؛ أی فرج . (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن . (غیاث ) : بلکه بهر میهمانان و کهان که به فرجه وارهند از اندهان .مولوی .
-
فرجة
لغتنامه دهخدا
فرجة. [ف ُ ج َ ] (ع اِ) رخنه و شکاف و منه : فرجةالحائط. (منتهی الارب ). در دیوار و مانند آن شکاف . || هر جای ترسناک . || جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد). || میانه ٔ انگشتان . (زمخشری ). || انفراج . (منتهی الارب ). هر گشادگی ...
-
free float
فرجۀ آزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] مدتزمانی که یک فعالیت برنامهریزیشده میتواند تأخیر داشته باشد، بیآنکه زودترین آغاز فعالیت بعدی دچار دیرکرد شود
-
runway separation
فُرجۀ باند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فاصلۀ زمانی و مکانی بین هواگَردهای در حال ورود یا خروج در یک باند
-
usance
فرجۀ تجاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مهلت قانونی یا توافقی برای تسویهحساب اسناد تجاری
-
total float
فرجۀ کل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] کل زمانی که یک فعالیت برنامهریزیشده میتواند نسبت به زودترین آغاز خود به تأخیر بیفتد بیآنکه تاریخ پایان پروژه دچار دیرکرد شود یا قیدهای زمانبندی پروژه نقض شوند
-
فرجه جو
لغتنامه دهخدا
فرجه جو. [ ف ُ ج َ / ج ِ ] (نف مرکب ) فرصت جوینده . (غیاث از لطائف ).
-
فرجه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تاجيل