کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرجد
/farjad/
معنی
پدرجد؛ جد اعلا؛ نیای بزرگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرجد
لغتنامه دهخدا
فرجد. [ ف َ ج َ ] (اِ) جد اعلی . (یادداشت به خط مؤلف ). پدر جد را گویند که پدر سوم است ، خواه مادری باشد، خواه پدری . (برهان ) : نور جد از جبهه ٔ او تافته فر جد از فرجد خود یافته . ناصرخسرو.داشته فرجدش دهی روزی در سر این فضول دهقانی .سنائی .
-
فرجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farjad پدرجد؛ جد اعلا؛ نیای بزرگ.