کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرتوتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرتوتی
/fartuti/
معنی
پیری و ازکارافتادگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی
دیکشنری
declension, decrepitude, dotage, second childhood, senility
-
جستوجوی دقیق
-
فرتوتی
واژگان مترادف و متضاد
ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی
-
فرتوتی
لغتنامه دهخدا
فرتوتی . [ ف َ ] (حامص )پیری و خرافت . (ناظم الاطباء). رجوع به فرتوت شود.
-
فرتوتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) fartuti پیری و ازکارافتادگی.
-
جستوجو در متن
-
کهولت
واژگان مترادف و متضاد
پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی ≠ شباب
-
کهنسالی
واژگان مترادف و متضاد
پیری، شیب، فرتوتی، کهولت، معمری ≠ خردسالی
-
فرسودگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوسیدگی، کهنگی ۲. خستگی، فرتوتی، واماندگی
-
زالی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - پیری ، فرتوتی . 2 - سفیدی بیش از حد.
-
هرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] haram ۱. بسیار پیر و کهنسال شدن.۲. پیری؛ فرتوتی.
-
عِتِيّاً
فرهنگ واژگان قرآن
سرکشي - فرتوتي (اينکه حضرت زکريا عرض کرد به "عتي "رسيدهام کنايه از بطلان شهوت ازدواج و نوميدي از فرزنددار شدن است . در اصل به معني "سرکشي "مي باشد از اين جهت که گويي به واسطه پيري اعضاء و جوارحش از او فرمان نمي برند )
-
گنبد گردنده
لغتنامه دهخدا
گنبد گردنده . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ دَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپیداندرین گنبد گردنده پس یکدگر است . ناصرخسرو.ای گنبد گردنده ٔ بی روزن خضرابا قامت فرتوتی و با قوت برنا. ناصرخسرو.گنبدگردنده خا...
-
سپید شدن
لغتنامه دهخدا
سپید شدن . [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سپید بر چیزی عارض شدن . برنگ سپید درآمدن . || کنایه از ظاهر شدن و آشکار گشتن . (برهان ) (غیاث ). کنایه از ظاهر و نمودار شدن . (آنندراج ) : سپید شد همه کس را که حال ابن یمین ز دست جور تو مانند خال توست سی...
-
فرتوت
لغتنامه دهخدا
فرتوت . [ ف َ ] (ص ) پیر سالخورده و خرف شده و ازکاررفته را گویند. (برهان ). خرف . (فرهنگ اسدی ). فرتود. در کردی فُرتوته به معنی عجوزه . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد جوان . رودکی .جهانی شده فرتوت چو پاغنده سروگ...
-
خضراء
لغتنامه دهخدا
خضراء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اخضر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به اخضر در این لغت نامه شود. ج ، خُضر : در خاک چه زر ماند و چه سنگ ترا گورچه زیر گریجی و چه در خانه ٔ خضراء . ناصرخسرو.ای گنبد گردنده ٔ بی روزن خضراءبا قامت فرت...
-
گردنده
لغتنامه دهخدا
گردنده . [ گ َ دَ دَ / دِ ] (نف ) چرخنده . گردان . حرکت کننده . دوار : و گردنده اند از بر چراگاه و گیاخوار تابستان و زمستان . (حدود العالم ).که آن آفرین باز نفرین شودوز او چرخ گردنده پرکین شود. فردوسی .که بر آسمان اختران بشمردخم چرخ گردنده را بنگرد. ...