کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اثمیداد
لغتنامه دهخدا
اثمیداد. [ اِ ] (ع مص ) فربه گردیدن . فربه شدن .
-
دغه
لغتنامه دهخدا
دغه . [ دِ غ َ ] (ص ) زنی یا مردی کوتاه و فربه . آدمی سخت فربه و دموی . سخت فربه متمایل به کوتاهی و سرخی . سخت فربه با گوشتی پیچیده و سخت و خونی بسیار. بسیار فربه با گوشتی سخت . باقدی کوتاه و سخت فربه با گوشتی سخت . بسیار سرخ و فربه با گوشتی سخت . حَ...
-
اسمان
لغتنامه دهخدا
اسمان . [ اِ ] (ع مص ) فربه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فربه کردن چیزی . (ترجمان علامه ٔجرجانی ). || فربه شدن . || فربه گشتن چاروایان کسی . || صاحب ستور فربه شدن . مالک گردیدن فربه را. || فربه خریدن . || تر کردن طعام را به روغن . || بسیاررو...
-
فربی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farbi = فربه
-
ثرباء
لغتنامه دهخدا
ثرباء. [ ث َ ] (ع ص ) فربه . شاة ثرباء؛ گوسپند ماده ٔ فربه .
-
اسمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asman سمینتر؛ فربهتر.
-
گوشت آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتآلوده، گوشتالو› [عامیانه] gušt[']ālud پرگوشت؛ فربه.
-
شحیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šahim سمین؛ فربه.
-
پَروار
لهجه و گویش بختیاری
parvâr پروار، فربه.
-
شحم و لحم
فرهنگ گنجواژه
چاق، فربه.
-
چاقالو
لهجه و گویش تهرانی
چاق، فربه
-
چاق و ’چلمبه
فرهنگ گنجواژه
فربه و لمبه.
-
مثرطم
لغتنامه دهخدا
مثرطم . [ م ُ ث َ طِ ] (ع ص ) بسیار فربه یا خاص است به ستور. (منتهی الارب ) (از محیطالمحیط). بسیار فربه و ستور بسیار فربه . (ناظم الاطباء).
-
ناویة
لغتنامه دهخدا
ناویة. [ ی َ ] (ع ص ) اشتر فربه . (مهذب الاسماء). ناقه ٔ فربه . (آنندراج ). تأنیث ناوی است : ناقةناویة؛ ناقه ٔ فربه . (از اقرب الموارد). ج ، نِواء.
-
استسمان
لغتنامه دهخدا
استسمان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فربه شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || فربه یافتن . || فربه خواستن . (منتهی الارب ). فربه شدن خواستن . || روغن گاو و گوسفند خواستن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). || فربه شدن . (زوزنی ).