کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراگذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فراگذاشتن
معنی
( ~ . گُ تَ) (مص م .) رها کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراگذاشتن
لغتنامه دهخدا
فراگذاشتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن و سر دادن . (یادداشت به خط مؤلف ): رسنی بر پای او بستم و فراگذاشتم تا میچرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فراگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ تَ) (مص م .) رها کردن .
-
جستوجو در متن
-
تجاوز
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) درگذاشتن ، فراگذاشتن .
-
افدا
لغتنامه دهخدا
افدا. [ اِ ] (ع مص ) اسب را در چراگاه فراگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اصطراب
لغتنامه دهخدا
اصطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اندک اندک فراهم آوردن شیر را در مشک و گذاشتن آن تا بخسبد و ترش گردد.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطراب لبن ؛ اندک اندک گرد آوردن شیر را در مشک و گذاشتن آنرا تا ترش شود. (از قطر المحیط). اصطراب شیر در مشک ؛ کم کم گرد آ...