کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرانق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرانق
معنی
(فُ نِ) [ ع . ] (اِ.) معرب پروانک . 1 - سیاه گوش ، حیوانی که همراه شیر حرکت می کند و با صدای خود جانوران را از آمدن شیر باخبر می کند. 2 - راهنما و پیش رو لشکر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرانق
لغتنامه دهخدا
فرانق . [ ف ُ ن ِ ] (معرب ، اِ) پروانک که جانوری است بانگ کنان پیش شیر رود. (آنندراج ). معرب پروانک فارسی است که به عربی برید و به فارسی سیاه گوش و به ترکی فارافلاق نامند و آن حیوانی است به قدر سگ کوچکی و به رنگ آهو و گوش آن سیاه و پیش پیش شیر میگوین...
-
فرانق
فرهنگ فارسی معین
(فُ نِ) [ ع . ] (اِ.) معرب پروانک . 1 - سیاه گوش ، حیوانی که همراه شیر حرکت می کند و با صدای خود جانوران را از آمدن شیر باخبر می کند. 2 - راهنما و پیش رو لشکر.
-
جستوجو در متن
-
فرانک
لغتنامه دهخدا
فرانک . [ ف َ ن َ ] (اِ) پروانه . سیاه گوش . فرانه . فرانق . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرانق شود.
-
فرانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: farāne) پروانه ، فرانک ، فرانق .
-
فرانه
لغتنامه دهخدا
فرانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ) پروانه . فرانک . فرانق . سیاه گوش . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پروانه و فرانک شود.
-
توت
لغتنامه دهخدا
توت . (اِخ ) دهی از دهستان رباطات است که در بخش فرانق شهرستان یزد واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
غنجل
لغتنامه دهخدا
غنجل . [ غ ُ ج ُ ] (ع اِ) سیاه گوش . ج ، غَناجِل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). بترکی قره قولاق یا قره قولاخ گویند. فُرانِق . پروانه . پروانک . تَفَه . عناق الارض .
-
ابونمیلة
لغتنامه دهخدا
ابونمیلة. [ اَ ن َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) سیاه گوش نر. ذکر عناق الأرض . (المرصع). فرانق نر. پروانه ٔ نر. قره قولاق نر.
-
هامانه
لغتنامه دهخدا
هامانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباطات بخش فرائق شهرستان یزد، واقع در 13 هزارگزی باختر فرانق ، کنار راه فرعی فرانق به اردکان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل ، مالاریائی و دارای 449 تن سکنه ٔ فارسی زبان . آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات می...
-
ابوالمنذر
لغتنامه دهخدا
ابوالمنذر. [ اَ بُل ْ م ُ ذِ ] (ع اِ مرکب ) خروه . (مهذب الأسماء). رنگین تاج . گال . دیک . خروس . ابوالنبهان . ابوالیقظان . ابوسلیمان . || مرغ خانگی . || سیاه گوش . فرانق . پروانه . قره قلاق . تُفّه . پروانک . عناق الارض . غُنجل . عناق . چاووش . وَب...
-
عناق الارض
لغتنامه دهخدا
عناق الارض . [ ع َ قُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) جانوری است از دواب که سیاه گوش نامندش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری که سیاه گوش نامند، و یا جانوری شبیه به فهد. (ناظم الاطباء). دابه ای است از شکارکنندگان و چنگال داران ، مانند فهد و یا سگ . و آن جا...
-
تفة
لغتنامه دهخدا
تفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی چون بچه سگ یا موش . (ازاقرب الموارد). عناق الارض . غنجل . قراقلاغ . تمیله . قره قولاق . برید. فرانق . قره قو...
-
ببر
لغتنامه دهخدا
ببر. [ ب َ ] (اِ) درنده ای است قوی هیکل از امثال شیر. (آنندراج ). درنده ای است که دشمن شیر باشد. و نوعی از شیراست که پشم دار باشد. (از غیاث اللغات ). نوعی از دد.اسم نوعی شیر است که در هند بهم میرسد و از شیر کوچکتر است و باریکتر. شیر خطائی نارنجی رنگ ...
-
پروانه
لغتنامه دهخدا
پروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . فرانه . س...