کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراموش کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یادم ترا فراموش
لهجه و گویش تهرانی
بازی که جناغ میشکنند و شرط میبندند که چیزی ازطرف شرط نگیرند
-
اگر فقط یکبار به ده آنها رفته باشید، مهماننوازی مردم آنجا را هرگز فراموش نخواهید کرد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: age faqat ye dafa be deh-e nuhâ bešdabiya, mehmunnavâzišun viredun venašše. طاری: age feqat yeg dahva dahšun bešdabid, mehmunnavâzišun tâ âxar-e omr viredun vânašö. طامه ای: ege i pasâ bošeɹabid âbâdi-ye nuhâ, me:munnavâzi-ye nuhâ ečvaxdi vi...
-
جستوجو در متن
-
نَسِيّاً
فرهنگ واژگان قرآن
فراموش کننده
-
ذاهل
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا.) فراموش کننده .
-
منهلت
لغتنامه دهخدا
منهلت . [ م ُ هََ ل ِ ] (ع ص ) دورشونده . (آنندراج ). دورشده . (ناظم الاطباء). || فراموش کننده . (آنندراج ). فراموش کرده . (ناظم الاطباء). || برغفلت رونده . (آنندراج ). برغفلت رفته . (ناظم الاطباء).
-
ناسی
لغتنامه دهخدا
ناسی . (ع ص ) فراموش کننده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). فراموشکار. که فراموش می کند. که نسیان دارد. || آنکه در قوم شمارش نکنند و بسیار فراموش کند. نسی . (از منتهی الارب ). || آنکه درنگی می کنند و اهمال می کند در حج خانه ...
-
نسی
لغتنامه دهخدا
نسی . [ ن َ سی ی ] (ع ص ) کثیرالنسیان . (المنجد) (اقرب الموارد). فراموش کننده . (مهذب الاسماء). بسیار فراموش کننده . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناسی . (آنندراج ). قال اﷲ : و ماکان ربک نسیاً (قرآن 64/19)؛ أی ناسیاً. || آن که در قومش...
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع. [ م ُ طَ ن ِ ] (ع ص ) گیرنده ٔ احسان و انعام . || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی ). || دعوت صنعت س...
-
حاس
لغتنامه دهخدا
حاس . [ حاس س ] (ع ص ) نعت فاعلی از حس ّ. حس کننده . دریابنده . آنکه حس کند. مقابل محسوس : دیگر فضیلت حاس بر حس در این باب آن است که حاس هر صورت که حس بدو رساند نگاه تواند داشت و تواند گرفت و حس آن را فراموش کند.(کشف المحجوب سیستانی ، جستار پنجم از م...
-
متذکر
لغتنامه دهخدا
متذکر. [ م ُ ت َ ذَک ْ ک ِ ](ع ص ) یاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یاد کننده و در خاطر آورنده . (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده . به یاد آورنده . || پند گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تذکر شود. || یاد آمدن چیز از یاد رف...
-
مطفی
لغتنامه دهخدا
مطفی ٔ. [ م ُ ف ِءْ ] (ع ص ) فرونشاننده ٔ آتش . (آنندراج ). خاموش کننده ٔ آتش . (ناظم الاطباء). فرونشاننده . فرومیراننده . فروکشنده . خاموش کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || فرونشاننده ٔ حرارت و التهاب . (ناظم الاطباء)؛ مطفی ٔ العطش ؛ نشاننده ٔ...
-
سراینده
لغتنامه دهخدا
سراینده . [ س َ ی َ دَ / دِ ] (نف ،اِ) نغمه کننده . (غیاث ). خواننده . مغنی : سراینده باش و فزاینده باش شب و روز با رامش و خنده باش . فردوسی .یکی گنج ویژه به درویش دادسراینده را جامه ٔ خویش داد. فردوسی .چو در سبز کله خوش آواز راوی سراینده بلبل ز شاخ ...
-
کشخان
لغتنامه دهخدا
کشخان .[ ک َ / ک ِ ] (ص ، اِ) دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان ). ج ، کشاخنه . کشیخان . در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن ، کشخنة، کشخان خواندن کسی را و النون زائدة، یکشیخ ، زن جلب خواندن ، یقال ...
-
کنود
لغتنامه دهخدا
کنود. [ ک َ ] (ع ص ) ناسپاس . (غیاث )(ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). ناسپاس . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (دهار). حق نشناس . آنکه کفران نعمت کند. نمک کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناس...
-
غدار
لغتنامه دهخدا
غدار. [ غ َدْ دا ] (ع ص ) بی وفا (مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار بی وفا. (غیاث اللغات ). پیمان شکن و خیانت کننده به کسی ، گفته اند غدر در اصل به معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد، م...