کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرامرزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرامرزی
لغتنامه دهخدا
فرامرزی . [ ف َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خبر از بخش بافت شهرستان سیرجان که در 75هزارگزی جنوب بافت ، سر راه مالرو خبر به چاه چغوک واقع و دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
بین المللی
فرهنگ واژههای سره
جهانی، فرامرزی، میان کشور
-
بین المللی
فرهنگ واژههای سره
جهانی، فرامرزی، میان کشور
-
ادبیات
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ یّ) [ ع . ] (اِ.) آثار ادبی ، علوم ادبی . ؛ ~ تطبیقی مطالعة ادبیات به شیوة فرامرزی . ؛ ~ کلاسیک مجموعة آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی . ؛ ~ ِ شفاهی مجموعة آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها،...
-
لاوری
لغتنامه دهخدا
لاوری . [ وَ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف فارسی . اینان مردمان وحشی وکوه نشینند. مسکن آنها در کوهستان شرقی ناحیه ٔ جهانگیریه ٔ لارستان و معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است و بزهای آن طایفه مانند بزهای فرامرزی و کرزاد در سال سه بار کهره (بره ) بیاو...
-
گازبر
لغتنامه دهخدا
گازبر. [ ب ُ ](اِخ ) دهی است از مرکز دهستان نمداد بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 143 هزارگزی شمال خاوری کهنوج سرراه مالرو کهنوج . ریگانی . کوهستانی ، گرمسیر، دارای 300 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات ، خرما. شغل اهالی زراعت . راه آن مالر...
-
انگلستان
لغتنامه دهخدا
انگلستان . [ اِ گ ِ ل ِ ](اِخ ) انگلیس . کشور اروپایی دارای 130350 کیلومتر مربع وسعت و در حدود 42 میلیون نفر جمعیت است که قسمت اعظم بریتانیای کبیر را اشغال کرده است و هسته ٔ مرکزی بریتانیا را تشکیل میدهد. انگلستان از شمال به اسکاتلند و از مغرب به ویل...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...