کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرامرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرامرز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farāmarz) آمرزنده (دشمن) ؛ (در اعلام) پسر رستم پسر زال پهلوان بزرگ ایرانی .
-
فرامرز
لغتنامه دهخدا
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) ابومنصور. رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
-
فرامرز
لغتنامه دهخدا
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 171).
-
فرامرز
لغتنامه دهخدا
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) ظهیرالدین . رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
-
فرامرز
لغتنامه دهخدا
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) علی . رجوع به ظهیرالدین فرامرز در همین لغت نامه و نیز رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 شود.
-
فرامرز
لغتنامه دهخدا
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام پسر رستم بن زال است . (برهان ). از: فر (پیشاوند به معنی پیش ) + آمرز؛ لغةً به معنی آمرزنده ٔ دشمن (یوستی ، نام نامه ص 90 ستون 2). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ضبط صحیح این واژه باید به ضم میم باشد، و دو بار در اسکندرنامه...
-
واژههای مشابه
-
قلعه فرامرز
لغتنامه دهخدا
قلعه فرامرز. [ ق َ ع َ ف َ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 6هزارگزی شمال باختری علیشاه عوض به شهرآباد. این ده در جلگه واقعو هوای معتدل دارد. سکنه ٔ آن 138 تن است . آب آن از قنات و رود کرج و محصول آن غلات ، بنشن و چغندر و ص...
-
جستوجو در متن
-
outmarches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرامرز
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ](اِخ ) فرامرز. رجوع به فرامزبن علاءالدوله ... شود.
-
فرابرز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farāborz) (در اعلام) نام پهلوانی ایرانی از سپه داران و رایزنان دارا ؛ (به تعبیر دهخدا شاید فرابرز تصحیف فرامرز باشد) .
-
مهرنوش
لغتنامه دهخدا
مهرنوش . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران اسفندیارکه به دست فرامرز در جنگ زابل کشته شد : یکی نام بهمن یکی مهرنوش سوم آذرافروز گرد بهوش .فردوسی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ فوزی . او راست : حاشیه بر دررالاحکام تألیف محمدبن فرامرز رسالت فی الخط.
-
خسرو
لغتنامه دهخدا
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) (ملامحمد افندی فرزند فرامرز). رجوع به خسروی ، ملامحمد افندی شود.