کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراغت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فراغت
/fa(e)rāqat/
معنی
۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).
۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).
۳. بهپایان رساندن کاری و رهایییافتن ازآن.
۴. [قدیمی، مجاز] بینیازی: ◻︎ گر دوست را به دیگری از من فراغت است / من دیگری ندارم قائممقام دوست (سعدی۲: ۳۵۸).
〈 فراغت یافتن: آسوده شدن از کاری؛ آسودگی یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار
۲. فرصت، مجال، وقت
برابر فارسی
آسایش
دیکشنری
disengagement, ease, leisure, respite, rest, vacation
-
جستوجوی دقیق
-
فراغت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار ۲. فرصت، مجال، وقت
-
فراغت
فرهنگ واژههای سره
آسایش
-
فراغت
لغتنامه دهخدا
فراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان ).|| آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . (ناظم الاطبا...
-
فراغت
فرهنگ فارسی معین
(فَ غَ) [ ع . فراغة ] 1 - (مص ل .) بی - تاب شدن . 2 - (اِمص .) بی تابی ، ناشکیبایی . 3 - در فارسی به معنی آسودگی ، آسایش .
-
فراغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَراغَة] fa(e)rāqat ۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساند...
-
فراغت
دیکشنری فارسی به عربی
اغاثة , راحة , فرصة
-
واژههای مشابه
-
leisure complex
مجتمع فراغت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مجموعهای از مراکز فراغت با امکانات متنوع برای گذراندن اوقات فراغت
-
leisure centre
مرکز فراغت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مکانی عمومی که در آن فضا و تجهیزات لازم برای فعالیتهای تفریحی و ورزشی وجود دارد
-
فراغت دادن
لغتنامه دهخدا
فراغت دادن . [ ف َ غ َ دَ] (مص مرکب ) بی نیاز کردن و فارغ ساختن : فروغ روی شیرین در دماغش فراغت داده از شمع و چراغش .نظامی .رجوع به فراغت شود.
-
فراغت داشتن
لغتنامه دهخدا
فراغت داشتن . [ ف َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) غفلت داشتن . فراموش کردن : در بزرگی و گیرودار عمل ز آشنایان فراغتی دارند. سعدی .|| آسوده بودن و راحت زیستن . رجوع به فراغ و فراغت شود.
-
فراغت یافتن
لغتنامه دهخدا
فراغت یافتن . [ ف َ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) پرداختن . به پایان رساندن . فراغ : چو از گفتن فراغت یافت شاپوردمش در مه گرفت و حیله در هور. نظامی .رجوع به فراغ و فراغت شود.
-
فراغت خانه
لغتنامه دهخدا
فراغت خانه . [ ف َ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خلوت خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : کنیز هوشمند از جای برخاست فراغت خانه ٔ دیگر بیاراست . بیانی (از آنندراج ).رجوع به فراغت شود.
-
leisure club
باشگاه فراغت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] باشگاهی که در آن مهمانان مهمانخانه/ هتل میتوانند از امکانات و تجهیزات ورزشی یا تفریحی بهرایگان استفاده کنند
-
leisure industry
صنعت فراغت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مجموعۀ فعالیتهایی که در جهت تأمین کالا و خدمات برای گردشگران در طی اوقات فراغتشان انجام میشود