کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرازیدن
/farāzidan/
معنی
۱. = افراشتن
۲. گشودن؛ باز کردن.
۳. بستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
arise, ascend, climb, dominate, elevate, overlook, overtop, rise, soar, top
-
جستوجوی دقیق
-
فرازیدن
لغتنامه دهخدا
فرازیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) بند کردن . ضد گشادن . (آنندراج ). وصل کردن . (برهان ذیل کلمه ٔ فراز). || بالا بردن . افراشتن . فراختن : ز گرد سواران و از یوز و بازفرازیدن نیزه های دراز. فردوسی .دل خویش و کف خویش و رخ خویش و سر خویش بزدای و بگشای و بفروز و...
-
فرازیدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ دَ) (مص م .) 1 - افراشتن . 2 - آراستن . 3 - گشودن . 4 - بستن .
-
فرازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹افرازیدن› [قدیمی] farāzidan ۱. = افراشتن۲. گشودن؛ باز کردن.۳. بستن.
-
فرازیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اصعد
-
جستوجو در متن
-
ascend
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صعود، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، بلند شدن، جلوس کردن بر
-
ascends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صعود می کند، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، بلند شدن، جلوس کردن بر
-
ascended
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صعود کرد، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، بلند شدن، جلوس کردن بر
-
فرازیده
لغتنامه دهخدا
فرازیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) افراشته . بالابرده . افراخته . فراخته . رجوع به فراخته و فرازیدن شود.
-
اصعد
دیکشنری عربی به فارسی
فرازيدن , بالا رفتن , صعود کردن , بلند شدن , جلوس کردن بر , درکشتي سوار کردن , درکشتي گذاشتن , عازم شدن , شروع کردن
-
فرازانیدن
لغتنامه دهخدا
فرازانیدن . [ ف َ دَ ](مص ) فراختن آتش . (یادداشت بخط مؤلف ) : بگوی تا بفروزند و برفرازانندبدو بسوزان دی را صحیفه ٔ اعمال . منجیک ترمذی .رجوع به فراختن و فراز شود. || بالا بردن . رجوع به فرازیدن شود.
-
برفرازیدن
لغتنامه دهخدا
برفرازیدن . [ ب َ ف َدَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . برافراشتن . برافراختن .- برفرازیدن سر به آسمان ؛ به پایگاه بلند برآمدن از فخر : طلسمی که ضحاک سازیده بودسرش بآسمان برفرازیده بود. فردوسی .چون سنان رابرفرازی باشدش در صدر جای هرکه اندر خدمتت چون رمح بر...
-
فراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frāč] ‹افراز› farāz ۱. بالا.۲. بلندی.۳. [مقابلِ نشیب] سربالایی: ◻︎ آرزومند کعبه را شرط است / که تحمل کند نشیب و فراز (سعدی۲: ۴۵۸).۴. [قدیمی] جمع؛ فراهم.۵. [قدیمی] کنار.۶. [قدیمی] نزدیک.۷. (بن مضارع فراختن و فراشتن و فرازیدن) = افراشتن...
-
فراز
لغتنامه دهخدا
فراز. [ ف َ ] (ص ) پهن شده و پخش گردیده . || سرکش ، اعم از مردم نافرمان و اسب سرکش . || بلندشونده و بالارونده . || بلند. (برهان ).- به فراز شدن . فرازرفتن . رجوع بدین کلمات شود. || جمعآمده . (برهان ). در این معنی بیشتر با فعل های آمدن ، آوردن ، شدن ...
-
افراشتن
لغتنامه دهخدا
افراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است . (شرفنامه ٔ منیری ). رفع کردن . بلند کردن . دروا کردن . و برداشتن چنانکه جانور دم را و آدم...