کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراری شدن
لغتنامه دهخدا
فراری شدن . [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گریزان شدن .ناچار به فرار گردیدن . رجوع به فرار و فراری شود.
-
واژههای مشابه
-
فراری کردن
لغتنامه دهخدا
فراری کردن . [ ف ِ / ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرار دادن . فراراندن . رجوع به فرار دادن و فراراندن شود.
-
escape beat
ضربان فراری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ضربان نابجایی که به دنبال وقفۀ طولانیتر از حد معمول بین تکانههای برخاسته از گره سینوسی ـ دهلیزی اتفاق میافتد
-
escape rhythm
ضرباهنگ فراری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ضربانهای متوالی قلب با فواصل زمانی منظم
-
atrial escape rhythm
ضرباهنگ فراری دهلیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی دُشآهنگی قلبی که زمانی روی میدهد که سرکوب ممتد تشکیل تکانۀ سینوسی سبب شود که کانونهای دیگری بهمنزلۀ ضربانساز قلبی عمل کنند
-
جستوجو در متن
-
متواری شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فراری شدن، گریزان گشتن ۲. پنهان شدن، مخفی شدن ۳. سرگردان شدن، دربهدر شدن
-
متنفر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزار شدن، مشمئز داشتن، دلزده شدن، منزجرشدن، نفور گشتن، نفرت پیدا کردن ۲. رمیدهشدن، فراری شدن، گریزان شدن
-
تاراندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دور کردن، طرد کردن، راندن ۲. پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن ≠ مجتمع شدن ۳. فراری دادن، گریزاندن
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است . وی به سال 579 هَ . ق . با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از 23 سال پادشاهی به سال 602 ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ ...
-
هرب
لغتنامه دهخدا
هرب . [ هََ رَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). فرار. (اقرب الموارد) : هرکه با تو بجنگ گشت دچاربا ظفر نزد او یکی است هرب . فرخی .ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب . ناصرخسرو...
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج . مستورون و مساتیر. (اقرب الموارد) : نبودم سخت مستور و نبودندگذشته مادرانم نیز مستور. منو...
-
هزیمت
لغتنامه دهخدا
هزیمت . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) هزیمة. گریز به هنگام شکست . گریز. فرار. گریز از دشمن و خطر شکست . ضد فتح : هزیمت به هنگام بهتر که جنگ چو تنها شدم نیست جای درنگ . فردوسی .در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مجنونی چرا می پای کوبی در سُرُب ؟ ناصرخسرو...
-
جای
لغتنامه دهخدا
جای . (اِ) جا. مقام . (برهان ). مطلق مکان . (بهار عجم ) (آنندراج ). لهذا اطلاق آن بر خانه نیز آمده و این خالی از غرابت نیست . (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسکن . خانه . محل . جا. (ناظم الاطباء). منزل . بقعه . آرامگاه . مَوضِع. مَأوی ̍. مَعان . حَی...