کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فراروی
/farāruy/
معنی
۱. پیشِ رو؛ برابر.
۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] سرشناس؛ معروف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
against, encroachment, opposite
-
جستوجوی دقیق
-
فراروی
لغتنامه دهخدا
فراروی . [ ف َ ] (ص مرکب ) سرشناس و معروف : کسانی که نامدار و فراروی بودند همه آنجای حاضر بودند و بنشستند. (تاریخ بیهقی ).
-
فراروی
فرهنگ فارسی معین
(فَ) 1 - (ق مر.) پیش روی ، برابر. 2 - (ص مر.) سرشناس ، معروف .
-
فراروی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) farāruy ۱. پیشِ رو؛ برابر.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] سرشناس؛ معروف.
-
فراروی
دیکشنری فارسی به عربی
تجاوز
-
جستوجو در متن
-
underhand
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست کم، فراروی، نهانی، زیر جلی
-
فراپی
واژهنامه آزاد
فَـــرا پـِـی = پشت سر، دنبال. (متضاد "فراروی" به معنی پیش رو، جلو. البته به نظر حقیر).
-
تجاوز
دیکشنری عربی به فارسی
دست اندازي کردن , دست درازي کردن , تخطي کردن , تجاوز کردن , متجاوز بودن , سواره گذشتن از , پايمال کردن , باطل ساختن , برتري جستن بر , برتر يا مهمتر بودن , ورا رفتن , برتري يافتن , سبقت جستن , بالاتر بودن , سرپيچي , تخلف , تجاوز , خطا , گناه , فراروي
-
فرا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) farā ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی.۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱: ۶۲).۳. [قدیمی] نزدیکِ؛ نزدِ: ◻︎ سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرین...
-
مقابلة
لغتنامه دهخدا
مقابلة. [ م ُ ب َ ل َ ] (ع مص ) روی فراروی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || روباروی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روباروی شدن و مواجه گردیدن . (از ناظم الاطباء). || با یکدیگربرابری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || با یکدیگر برابر شد...