کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراخیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراخیده
لغتنامه دهخدا
فراخیده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مویی که بر بدن برخاسته باشد. رجوع به فراخیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
خرب
لغتنامه دهخدا
خرب . [ خ َ رَ ] (ع اِ) شوات نر. ج ، خَربان . || موی فراخیده ٔ در تهیگاه . || موی در وسط مرفق که بعض آن فراخیده و بعضی غیر فراخیده باشد. ج ، اخراب ، خراب ، خربان .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).