کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فراته
/forāte/
معنی
= باسلق
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراته
فرهنگ نامها
(تلفظ: forāte) حلوایی که از آب انگور و نشاسته و آرد گندم و مغز بادام و گردو درست کنند ، باسلق ؛ (به ترکی) باسدُق .
-
فراته
لغتنامه دهخدا
فراته . [ ف ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) آب انگور است که نشاسته و آرد گندم در آن ریزند و چندان بجوشانند که به قوام آید و سخت شود و آن را به رشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند، و آن را در آذربایجان باسْدُق گویند با دال ابجد.(برهان ) (آن...
-
فراته
فرهنگ فارسی معین
(فُ تِ) (اِ.) باسلق ، نوعی شیرینی که با شیرة انگور و آرد گندم و نشاسته همراه با مغز گردو یا بادام درست کنند.
-
فراته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فلاته› [قدیمی] forāte = باسلق
-
واژههای مشابه
-
فراته دار
لغتنامه دهخدا
فراته دار. [ فْرا / ف َ ت َ ] (اِ مرکب ) حکمران یا پادشاه دست نشانده در زمان سلوکیها و پارتی ها. (از ایران باستان ج 2 ص 1595).
-
جستوجو در متن
-
فلاته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fo(e,a)lāte = فراته
-
فلاته
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ تِ) (اِ.) نک فراته .
-
فراتق
لغتنامه دهخدا
فراتق . [ ف ُ ت ِ ] (معرب ، اِ)معرب فلاته و فراته . (یادداشت بخط مؤلف ). در منتهی الارب و اقرب الموارد یافت نشد. رجوع به فراته شود.
-
ملبن
لغتنامه دهخدا
ملبن . [ م ُ ل َب ْ ب َ ] (ع اِ) فراته . (مهذب الاسماء). فلاته که حلوایی است با شیر ترتیب داده . (منتهی الارب ). نام حلوایی . (ناظم الاطباء). فلاتج ، و جوهری گوید که گمان می کنم مولد باشد. (از اقرب الموارد). فراته . فلاته . باسدُق . (یادداشت به خط مر...
-
یاکرین
لغتنامه دهخدا
یاکرین . [ ] (اِخ ) بنویاکرین از قبایل بربر غربند از تیره ٔ لواتة و فراتة. (مسالک الممالک ابن حوقل چ لیدن ص 106).
-
باسدق
لغتنامه دهخدا
باسدق . [ دِ ] (اِ) باسلق .کلمه ٔ ترکی است بمعنی شیرینی که از نشاسته و شیره یا شکر کنند بصورت لوله ای و در میان آن مغز گردکان نهند و بر ریسمانی کشند. (یادداشت مؤلف ). فراته . مُلَبَّن . فلاتج . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسلق شود.
-
فلاته
لغتنامه دهخدا
فلاته . [ ف ُ / ف ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) نوعی از حلواست که آن را با شیر گوسفند پزند، و در فارسی آن را میده خوانند. (برهان ). فراته . فراتق . (یادداشت مؤلف ) : از وی [شهر مرو] پنبه ٔ نیک و اشترغار و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های قزین و ملحم خیزد. (حدو...