کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرائد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرائد
لغتنامه دهخدا
فرائد. [ ف َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ فرید و فریدة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فرید و فریدة شود. || نزد بلغا مختص به فصاحت است نه بلاغت ، چه آن عبارت است از ایراد کلمه ای که قائم مقام دانه ٔ گوهر واسطه ٔ گردن بند باشد و چنین دانه باید که درّ یتیم ...
-
جستوجو در متن
-
فراید
لغتنامه دهخدا
فراید. [ ف َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) فرائد. ج ِ فرید و فریدة. رجوع به فرائد شود.
-
فراید
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . فرائد ] جِ فرید و فریده .
-
فراد
لغتنامه دهخدا
فراد. [ ف َرْ را ] (ع ص ) فروشنده و سازنده ٔ فرائد. (اقرب الموارد). مرواریدفروش و مرواریدساز. (منتهی الارب ).
-
اصفی
لغتنامه دهخدا
اصفی .[ اَ فا ] (ع ن تف ) صافی تر. (مؤید الفضلاء) (آنندراج ). روشن تر : لأن تلک الاجسام احسن ترکیباً واجود هنداماً و اصفی جوهراً. (رسائل اخوان الصفا).صافیست جام خاطر در دور آصف عهدقم فاسقنی رحیقاً اصفی من الزلال . حافظ.- امثال : اصفی من الدمعة . (...
-
فریدة
لغتنامه دهخدا
فریدة. [ ف َ دَ] (ع ص ) تأنیث فرید. ج ، فرائد. (یادداشت بخط مؤلف ). مؤنث فرید. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از فرید. رجوع به فرید شود.
-
زاد فی الطنبور نغمة
لغتنامه دهخدا
زاد فی الطنبور نغمة. [ دَ فِطْ طُم ْ رِ ن َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) مثل است . (آنندراج ) (امثال وحکم دهخدا). کنایه از: بر آتش دامن زد. مصیبتی بر مصیبتها افزود. فتنه و حادثه ٔ تازه آورد : بود چشمش فتنه ٔ عالم ولی غمزه ٔ او زاد فی الطنبور شد. اثیری لاه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن داود بلوی . او راست : فرائد الفوائد فی فنون غیرواحد و شرح عروض الخزرجیة تألیف عبداﷲبن محمد مالکی اندلسی که به سال 908 هَ . ق . از آن فراغت یافت .
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) بلوی . خالدبن عیسی بن احمدبن ابراهیم بن ابوطالب بلوی اندلسی مالکی ، مکنی به ابوالبقاء. وی به سال 737 هَ . ق . درگذشت . او راست : «تاج المفرق فی تحلیة اهل المشرق » او این کتاب را بهنگام سفر خود به مشرق نگاشت و آن مملو ازفوائد و فر...
-
علوان
لغتنامه دهخدا
علوان . [ ع َل ْ ] (اِخ ) قیصربن یوسف جبران . قس (کشیش ) (متولد در 1287 هَ . ق .). وی را تصانیف بسیاری است که از آنجمله است : 1- تاریخ کتاب مقدس . 2- خلاصة الصرف و النحو. 3- فرائد المجانی لصفی الخطابة و المعانی . 4- المثال الصحیح لکاهن المسیح . 5- مو...
-
عبدالقاهر
لغتنامه دهخدا
عبدالقاهر. [ ع َ دُل ْ هَ ] (اِخ ) ابن حاج عبدالرجب بن المخلص العبادی . وی مردی فاضل ، عالم ، متکلم و فقیه بود و شعر میگفت . از تألیفات اوست : عقاید الدینیه علی البراهین العقلیه المستمسکات القطعیة الیقینیة. ریاض الجنان و حدائق الغفران . نیلوفریه (که...
-
شابة
لغتنامه دهخدا
شابة. [ شاب ْ ب َ ] (ع ص ) زن جوان . ج ، شواب و شوائب . (مهذب الاسماء). زن جوان . ج ، شواب . (منتهی الارب ). ج ، شابات ، شواب ، شبائب . (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی . (فرائد الدریه ). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخت...
-
معمودیة
لغتنامه دهخدا
معمودیة. [ م َ دی ی َ ] (ع اِ) نخستین سر دین مسیحی و باب نصرانیت و آن شستن کودک یا دیگری است با آب به نام اب و ابن و روح القدس . (از اقرب الموارد). ماءالعماد. آب تعمید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آبی است مر نصاری را که کودکان خود را در آن فروبرند و...
-
اضل
لغتنامه دهخدا
اضل . [ اَ ض َل ل ] (ع ن تف ) گمراه تر. (آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. (ناظم الاطباء). اغوی :افضل ار زین فضولها راندنام افضل بجز اضل منهید. خاقانی .- امثال : اضل من سنان . اضل من ضب ؛ گویند هنگامی که سوسمار از سوراخ خود بیرون آید در بازگشت بدا...