کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فدیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فدیک
لغتنامه دهخدا
فدیک . [ ف َ ] (اِ) از اعلام اشخاص در قرون اولی اسلام است ، و شاید با فاتک نام پدر مانی بی ارتباط نباشد.
-
فدیک
لغتنامه دهخدا
فدیک . [ ف ُ دَ ] (اِخ ) ابن سلیمان قیسرانی ، مکنی به ابوعیسی . تابعی است . (یادداشت بخط مؤلف ). نام مردی از صحابه . (سمعانی ). فدیکی به وی منسوب است . نام وی در کتاب المصاحف سجستانی آمده است . رجوع به المصاحف ص 142 شود.
-
فدیک
لغتنامه دهخدا
فدیک . [ ف ُ دَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). تصغیر فَدَک ... عمرانی گوید: جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن مسلم بن ابی فدیک . رجوع به اسماعیل بن ابی فدیک شود.
-
فدیکی
لغتنامه دهخدا
فدیکی . [ ف ُ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به فدیک که نام مردی از صحابه بود. (سمعانی ).
-
فتق بابک
لغتنامه دهخدا
فتق بابک . [ ف َ ت َ ق ِ ب َ] (اِخ ) فاتک . فدیک . نام پدر مانی . (ابن الندیم ). این اسم بصورت فاتق ، فایق بن مایان (یا مامان ) و فتق بابک بن ابی برزام آمده است . رجوع به فاتک و فدیک شود.
-
ابوسلمه
لغتنامه دهخدا
ابوسلمه . [ اَ س َ ل َ م َ ] (اِخ ) یحیی بن المغیرةبن عبدالرحمن المخزومی . او از ابی فدیک و ابن رافع روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) فدیک بن سلیمان القیسرانی . از روات حدیث است و از اوزاعی روایت کند.
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن فدیک مکنی به ابوصالح . ابن سکن گوید صحبت داشت و گویند صحابی پدر اوست و وی فقط رؤیت داشت . (از الاصابة ج 2 ص 175).
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ](اِخ ) ابن اسود یمامی حنفی ، از بنی حنیفة. وی از عالمان و امیران خوارج بود. او در روزگار نافعبن ازرق می زیست و چون نافع «قعدة» را تکفیر کرد وی به همراهی برخی دیگر به نجدةبن عامر پیوستند و با وی بیعت کردند. و چون نجدة جهل در شریعت ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی فُدَیک یا فُرَیک یا فُریَک یا بُرَیک یا قَدید، و صحیح همان اول است ،چه اهل لغت آنرا در حرف «ف » و «ک » آورده اند. مؤلف تاج العروس گوید: ابواسماعیل محمدبن اسماعیل بن مسلم بن ابی فدیک . و نام ابوفدیک دینار بود. صاغانی ا...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابن سباع . مکنی به ابی جمعه . صحابیست و در تاج العروس حبیب سبع آمده است . ابن عبدالبر گوید: برخی او را کنانی دانسته و برخی قاری گفته اند و نام وی رابرخی جنیدبن سباع وبرخی حبیب بن وهب و برخی حبیب بن فدیک گفته اند. (الاستیعاب ج 1 ص...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) رعینی . پدر سعیدبن جابر است . ابن عساکر او را در تاریخ خود آورد و گوید: حضرت رسول (ص ) را درک کرده و در فتح دمشق حضور داشته است . و خود صاحب الاصابة گوید: محتمل است که این شخص همان جابربن یاسربن عویص بن فدیک رعینی قتبانی باشد. (ا...
-
تخارها
لغتنامه دهخدا
تخارها. [ ت ُ ] (اِخ ) طایفه ای از ایرانیان بودند که در قرون قدیمه و قبل از مهاجمات هونها و ترکان آلتایی به ماوراءالنهر، در حدود مرزهای ایران و تبت ساکن بودند و زبان آنان شاخه ای از زبان ایران بود و مانی پسر فدیک در میان آن جماعت میزیسته و از این رو ...