کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فدیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فدیه
/fedye/
معنی
۱. مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت میشود؛ سربها.
۲. مالی که برای دفع بلا به فقرا میدهند.
۳. (فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزههایی که در ماه رمضان خورده به فقرا میدهد.
۴. (حقوق) مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش میدهد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جانبها، سربها، قربانی
دیکشنری
ransom, redemption
-
جستوجوی دقیق
-
فدیه
واژگان مترادف و متضاد
جانبها، سربها، قربانی
-
فدیه
فرهنگ فارسی معین
(فِ یِ) [ ع . فدیة ] (اِ.) نک فداء.
-
فدیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فِدیَة] ‹فدیت› fedye ۱. مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت میشود؛ سربها.۲. مالی که برای دفع بلا به فقرا میدهند.۳. (فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزههایی که در ماه رمضان خورده به فقرا میدهد.۴. (حقوق) مالی که زن در طلاق خُلع به ش...
-
فدیه
دیکشنری فارسی به عربی
فدية , نفقة
-
فدیه
واژهنامه آزاد
مالی که برای واخریدن جان خود بدهند، آنچه اسیران برای رهایی خود بدهند، سر بها ، فدیات جمع
-
فدیه
واژهنامه آزاد
فدیه فرهنگ لغت عمید (اسم) [عربی:فِدیَة] ‹فدیت› (fedye) ۱. مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود؛ سربها. ۲. مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند. ۳. (فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد. ۴. (حقوق) مال...
-
فدیه
واژهنامه آزاد
(فقه) مالی که زوجه برای گرفتن طلاقِ خلع به شوهر خویش می دهد.
-
واژههای مشابه
-
فدیة
لغتنامه دهخدا
فدیة. [ ف ِدْ ی َ ] (ع اِ) سربها. (منتهی الارب ). آنچه از مال بجای مفدی داده شود. (از اقرب الموارد). ج ، فِدی ̍، فِدَیات ، مانند سدره و سدرات . (اقرب الموارد). فِدْیَت . رجوع به فدیت شود. || در تداول علوم فدیه و فداء بدلی یا عوضی است که مکلف بدان از ...
-
فدية
دیکشنری عربی به فارسی
فديه , خونبها , غرامت جنگي , جزيه , ازادي کسي ياچيزي را خريدن , فديه دادن
-
فِدْيَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
عَوَض - جايگزين (فداء و فدية عبارت جايگزيني مال يا شخص ديگري به جاي خود براي رهايي از كيفرعملي يا رفع اسارت در جنگ )
-
فدیه دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
مخلص
-
فدیه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
فدية
-
جستوجو در متن
-
فدیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی،جمعِ فِدیَة] [قدیمی] fedayāt = فدیه