کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فداکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فداکاری
/fadākāri/
معنی
عمل فداکاری؛ کاری که از فداکار سر میبزند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ازخودگذشتگی، ایثار، جاننثاری، قربانی
فعل
بن گذشته: فداکاری کرد
بن حال: فداکاری کن
دیکشنری
dedication, devotion, self-denial, self-sacrifice
-
جستوجوی دقیق
-
فداکاری
واژگان مترادف و متضاد
ازخودگذشتگی، ایثار، جاننثاری، قربانی
-
فداکاری
لغتنامه دهخدا
فداکاری . [ ف ِ / ف َ ] (حامص مرکب ) گذشت . کاری که از فداکار سر زند. رجوع به فداکار و فدا شود.
-
فداکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] fadākāri عمل فداکاری؛ کاری که از فداکار سر میبزند.
-
فداکاری
دیکشنری فارسی به عربی
تضحية , نکران
-
واژههای مشابه
-
فداکاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تضحية
-
جستوجو در متن
-
invigilancy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
conceitedness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
congeneracy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
sacrificeable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
calamined
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری کرد
-
conceivableness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
sacrification
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکاری
-
جان فشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] jānfešāni فداکاری در راه کسی.