کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فدائي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جنگ طلب
دیکشنری فارسی به عربی
فدائي
-
برخی
واژهنامه آزاد
فدا, قربان, فدائی
-
فدایی
لغتنامه دهخدا
فدایی . [ ف ِ / ف َ ] (ص نسبی ) رجوع به فدائی شود.
-
فدوی
لغتنامه دهخدا
فدوی . [ ف َ دَ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) فدائی . منسوب به فداء. رجوع به فداء و فدائی شود. || در تداول فارسی زبانان بجای «من » در مکاتبات و مخاطبات با بزرگان مستعمل است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
المیرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: elmirā) (ترکی ـ فارسی) (ال = ایل + میرا)(به مجاز) فدائی ایل .
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) فدائی . یکی از اسماعیلیان . وی آقسنقر حاکم مراغه را528 هَ . ق . بکشت .
-
خاک دوست
لغتنامه دهخدا
خاک دوست . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فدائی . رفیق . در برابر دوست مانند خاک بی ارزش بودن .
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) فدائی . یکی از پیروان اسمعیلیه . او در جمادی الاولی 528 هَ . ق . رئیس اصفهانی سید دولتشاه علوی را بکشت .
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کرخی . ظاهراً از علمای عصر ملکشاه و صاحب حبیب السیر گوید: در یازدهم محرم سال چهارصدو نود و دو او بسعی حسن دماوندی [ فدائی ] راه عالم ابدی پیش گرفت . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 364 شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خوارزمی فدائی . او به سال 535 هَ . ق . محمود، دانشمندی را که از مقربان بارگاه مقرب الدین جوهر خادم بود بزخم کارد بکشت . رجوع به ج 1 حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 365 شود.
-
متطوع
لغتنامه دهخدا
متطوع . [ م ُ ت َ طَوْ وِ ] (ع ص ) مطیع و فرمان بردار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فدائی و آن که در جنگ خود را فدا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کارکننده . (ناظم الاطباء). || نماز نافله گزارنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب...
-
خاقان پرست
لغتنامه دهخدا
خاقان پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دوستدار پادشاه . فدائی خاقان . پرستنده ٔ خاقان . مطیع خاقان : چو خاقان شنید این سخن برنشست برفتند ترکان خاقان پرست . فردوسی .تو خواهی بدین جنگ شد پیش دست وگر شیر دل ترک خاقان پرست .فردوسی .
-
ترقی کردن
لغتنامه دهخدا
ترقی کردن . [ ت َ رَق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدرجات عالی رسیدن و سرافراز گردیدن . بلند و بزرگ شدن : فلک سرسبزت ار سازد، مرید بید مجنون شوکه هرچند او ترقی می کند سر بر زمین دارد.محمودبیک فدائی (از آنندراج ).
-
داعی کبیر
لغتنامه دهخدا
داعی کبیر. [ ی ِ ک َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح باطنیان ، خاصه صباحیه یعنی پیروان حسن صباح یا پیروان «دعوت جدیده » مرتبه ای از مراتب و درجات هفتگانه ٔ سیر است که : سوس و رفیق و لاصق و فدائی از آن جمله است و ظاهراً این اصطلاحات خاص این دسته است که با اصطل...
-
رئیس بیهق
لغتنامه دهخدا
رئیس بیهق . [ رَ س ِ ب َ هََ ] (اِخ )ابوالحسن علی بن جمال الروساء رئیس ابوعلی حسین ، نوه ٔرئیس مظفر، پیشوای اسماعیلیه و طرفدار حسن صباح و نماینده ٔ وی در گردکوه که بسال 484 هَ . ق . بدست فدائی دامغانی کشته شد. رجوع به تاریخ بیهق ص 97 و جامعالتواریخ چ...