کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فخریه
فرهنگ نامها
(تلفظ: faxriyye) (عربی) (فخر + ایه (پسوند نسبت)) ، منسوب به فخر ، ← فخر .
-
فخریه
لغتنامه دهخدا
فخریه . [ ف َ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در سه هزارگزی جنوب نیشابور واقع است . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 304 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات است . اهالی به کشاو...
-
جستوجو در متن
-
متباهی
لغتنامه دهخدا
متباهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تفاخرکننده یکی بر دیگری . (آنندراج ). فخریه کننده مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهی شود.
-
مجاهاة
لغتنامه دهخدا
مجاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مفاخرت . (از اقرب الموارد): جاهاه مجاهاة؛ مفاخرت کرداو را و نبرد کرد با وی در فخریه . (ناظم الاطباء).
-
مجاد
لغتنامه دهخدا
مجاد. [ م ِ ] (ع مص ) به بزرگی نبرد کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). نبرد کردن با کسی در بزرگی و بزرگواری و فخریه نمودن . (از ناظم الاطباء): ماجده مماجدة و مجاداً؛ با وی در مجد و بزرگی معارضه کرد و بر او فائق آمد. (از اقرب الموارد).
-
متبازی
لغتنامه دهخدا
متبازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آن که گام فراخ نهد. (آنندراج ). گام فراخ نهنده . (ناظم الاطباء). || بسیاری نماینده به چیزی که نیست نزد او. (آنندراج ). و آن که فخریه می کند به چیزی که دارا نیست . (ناظم الاطباء). || کسی که سرین خود را در راه رفتن می جنباند...
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن الحاکم البندهی خراسانی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به نظام الدین ، از علمای قرن ششم و اوایل قرن هفتم است ، در مدرسه ٔفخریه ٔ شیراز فرود آمد و مدرسی آنجا را که بدو واگذار شده بود نپذیرفت و به صحبت فق...
-
حسین اهدل
لغتنامه دهخدا
حسین اهدل . [ ح ُ س َ ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی بکربن علی أهدل حسینی علوی شافعی معروف به ابن اهدل و ملقب به بدرالدین . متولد فخریه به یمن در 779 هَ . ق . 1377/ م . و متوفی 9 محرم 855 هَ . ق . 1451/ م . او راست : کشف الغطاء و کتب دیگر....
-
خودفروش
لغتنامه دهخدا
خودفروش . [ خوَدْ / خُدْ ف ُ ] (نف مرکب ) لاف زننده . گزاف گوینده . فخریه کننده . (ناظم الاطباء). متکبر. آنکه از خود بیجهت راضی است . خودنما : گفتیم ای خودفروش خود چه متاعی بگوگر بخری شبچراغ گر بفروشی خزف . خاقانی .در میان صومعه سالوس پردعوی منم خرقه...
-
خودنمایی
لغتنامه دهخدا
خودنمایی . [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) تظاهر. (یادداشت مؤلف ). خودستایی . تکبر. غرور. فخریه . (ناظم الاطباء) : چو زورآوران خودنمایی مکن بر افتاده زورآزمایی مکن . سعدی .چو میدانم قصور مایه ٔ خویش خلاف عقل باشد خودنمایی . سعدی (صاحبی...
-
حسام الدین طریحی
لغتنامه دهخدا
حسام الدین طریحی . [ ح ُ مُدْ دی طُ رَ ] (اِخ ) فرزند جمال الدین بن محمدعلی بن احمدبن طریح نجفی معاصر شیخ حرّ عاملی (متوفی 1104 هَ . ق .) است . او راست : «شرح فوائد صمدیه » و شرح مبادی الاصول علامه ٔ حلی و تفسیر قرآن و شرح فخریه در فقه و «التبصرةالجل...
-
زاخر
لغتنامه دهخدا
زاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) دریای بسیار آب و پر. (آنندراج ) (دهار) (اقرب الموارد). و بدین معنی است که گویند: فلان بحر زاخر و بدر زاهر است . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || وادی که آب در آن موج میزند. (شرفنامه ٔ منیری ). وادی پهناور که سیل آن را پر کند و آب...
-
مفاخرت
لغتنامه دهخدا
مفاخرت . [ م ُ خ َ / خ ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) با کسی فخر کردن و نازش کردن در بزرگی . (غیاث ). مفاخرة. و رجوع به مفاخرة شود. || (اِمص ) فخریه و تفاخر و اظهار بزرگی و مناقبت در حسب و نسب و جز آن . (ناظم الاطباء). نازش . سرفرازی . سرافرازی . سربلندی . فخ...
-
تفاخر
لغتنامه دهخدا
تفاخر. [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) با یکدیگر فخر کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر نازیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مباهات و فخر کردن بعض قوم بر بعضی دیگر و یا نازیدن همه ٔ آنان به مفاخر خویش : تفاخرت انا و صاحبی الی فلان فافخرنی علیه ...