کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فخري
معنی
افتخاري , مجاني , درجه افتخاري , لقبي , ناشي از لقب رسمي , عنواني , لقب دار , صاحب لقب , متصدي , داراي عنواني
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فخري
دیکشنری عربی به فارسی
افتخاري , مجاني , درجه افتخاري , لقبي , ناشي از لقب رسمي , عنواني , لقب دار , صاحب لقب , متصدي , داراي عنواني
-
واژههای مشابه
-
فخری
فرهنگ نامها
(تلفظ: faxri) (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به فخر ، ← فخر .
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (اِ) نوعی از انگور. (آنندراج ).
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (اِخ ) اصفهانی . رجوع به فخر اصفهان شود.
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (اِخ ) ایروانی ، اسمش میرزا عباس ، شهیر به حاج میرزا آقاسی .(مجمع الفصحاء ج 2). رجوع به حاج میرزا آقاسی شود.
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (اِخ ) هراتی ، سلطان محمدبن امیری . کسی است که اولین بار مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی را از ترکی به پارسی گردانید و آن را لطایف نامه خواند. ریو به نقل از تذکره ٔ الهی اورا یکی از قصیده سرایان شاه طهماسب دانسته و تذکره ای درباره ٔ زن...
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فخر. رجوع به فخر شود.
-
شمس فخری
لغتنامه دهخدا
شمس فخری . [ ش َ س ِ ف َ ] (اِخ ) شمس الدین بن فخرالدین اصفهانی . ادیب و شاعر اواسط قرن هشتم هجری بود. وی معاصر اتابک نصرةالدین احمدلر و خواجه غیاث الدین محمد رشیدی و شیخ ابواسحاق اینجو است . پدرش فخرالدین نیز شاعر و ادیب بود. شمس فخری در عنفوان شباب...
-
علی فخری
لغتنامه دهخدا
علی فخری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ فخری . متکلم قرن نهم هَ . ق . او راست : تلخیص البیان فی ذکر فرق أهل الادیان . (از معجم المؤلفین ).
-
علی فخری
لغتنامه دهخدا
علی فخری . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن محمودبن محمدبن مسعودبن محمدبن محمدبن محمدبن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی . مشهور به مصنفک و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی مصنفک شود.
-
فخری گرگانی
لغتنامه دهخدا
فخری گرگانی . [ ف َ ی ِ گ ُ ] (اِخ )فخر گرگانی . رجوع به فخرالدین (اسعد گرگانی ) شود.
-
فخری آباد
لغتنامه دهخدا
فخری آباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در نه هزارگزی خاور کوزران و سه هزارگزی باختر رودخانه ٔ مرگ . ناحیه ای است وسیع واقع دردشت سردسیر و دارای 120 تن سکنه است . از سراب میرعزیزی مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوب ، لبنی...
-
درفیروز فخری
لغتنامه دهخدا
درفیروز فخری . [ دَ زِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران اصفهان است که مافروخی در کتاب محاسن اصفهان (ص 34) نام او را جزء شاعران فارسی زبان معاصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است . نظامی عروضی در چهار مقاله وی را از شاعران آل سلجوق می شمارد.
-
سدس فخری
لغتنامه دهخدا
سدس فخری . [ س ُ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) آلتی است از آلات رصدی که بوسیله ٔ ابوحامد محمود خجندی اختراع شده و او آن را برای فخرالدوله ٔ دیلمی اولین بار وضع کرده است . (یادداشت مؤلف ). ارتفاع یاب . (یادداشت مؤلف ). آلتی که حامل یک قوس شصت درجه است و این ...