کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فخذ
/faxez/
معنی
ران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فخذ
لغتنامه دهخدا
فخذ. [ ف َ ] (ع مص ) بر ران کسی زدن . || شکستن ران کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر ران رسیده شدن . (منتهی الارب ).
-
فخذ
لغتنامه دهخدا
فخذ. [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ)ران . (منتهی الارب ). ج ، افخاذ. به کسر خاء نیز درست است . (اقرب الموارد). || گروه برادران و تبار مرد که کم از بطن باشد. (منتهی الارب ). بطن مرد که از نزدیکترین عشیره ٔ او باشد. گویند: هذا فخذی ؛ ای ادنی عشیرتی ، و در این معن...
-
فخذ
لغتنامه دهخدا
فخذ. [ ف َ خ ِ ] (ع اِ) ران .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فَخْذ شود.
-
فخذ
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ران . ج . افخاذ. 2 - خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیرة او باشد. ج . افخاذ.
-
فخذ
دیکشنری عربی به فارسی
ران
-
فخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] faxez ران.
-
فخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] faxez قبیله.
-
فخذ
دیکشنری فارسی به عربی
عظم الفخذ
-
جستوجو در متن
-
thighs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ران، فخذ
-
ران
دیکشنری فارسی به عربی
ساق , فخذ
-
عظم الفخذ
دیکشنری عربی به فارسی
استخوان ران , فخذ , ران حشره
-
femurs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
femurs، استخوان ران، ران حشره، فخذ
-
femur
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فمور، استخوان ران، ران حشره، فخذ
-
ثئدة
لغتنامه دهخدا
ثئدة. [ ث َ ءِدَ ] (ع ص ) تازه و پرگوشت : فخذ ثئدة؛ ران پرگوشت .