کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فخاری
/faxxāri/
معنی
= کوزهگر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فخاری
لغتنامه دهخدا
فخاری . [ ف َخ ْ خا ری ی ] (ع ص ) داشگر. (دستوراللغه ). و این غیر از خزاف است که سفالینه فروش باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). بائعالفخار. (اقرب الموارد).
-
فخاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] faxxāri = کوزهگر
-
جستوجو در متن
-
سفال پزی
لغتنامه دهخدا
سفال پزی . [ س ُ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فخاری . کوزه گری .
-
آجرپز
لغتنامه دهخدا
آجرپز. [ ج ُ پ َ ] (نف مرکب ) فخاری . که آجر سازد.
-
آجرپزی
لغتنامه دهخدا
آجرپزی . [ ج ُ پ َ ] (حامص مرکب ) پیشه ٔ فخاری . شغل آجرپز. || (اِ مرکب ) کوره و دستگاه آجرپزی .
-
داشگر
لغتنامه دهخدا
داشگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کلال . (برهان ). فخّاری . (دستوراللغة). کوره پز. کوزه گر و کاسه گر.
-
کوره پز
لغتنامه دهخدا
کوره پز. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گل برز
لغتنامه دهخدا
گل برز. [ گ ِ ل ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل فخاری طبی است و آنرا در مورد ضیق نفس به کار میبرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
کوزه گر
لغتنامه دهخدا
کوزه گر. [ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) کلال را گویند و آنکه کوزه ها سازد. (آنندراج ). سفالگر و خزاف و آنکه کوزه می سازد. (ناظم الاطباء). کسی که کوزه سازد. (فرهنگ فارسی معین ). کلال . کواز. فخاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دی کوزه گری بدیدم اندر بازا...
-
چراغ
لغتنامه دهخدا
چراغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) آلت روشنایی که انواع مختلف روغنی ، نفتی ، گازی و برقی آن بترتیب در جهان معمول بوده و هنوز هم در بعضی کشورها اقسام گوناگون آن مورد استعمال است . فتیله ای باشد که آنرا با چربی و روغن و امثال آن روشن کرده باشند. (برهان ) (آنندر...