کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فحم
/fahm/
معنی
زغال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فحم
لغتنامه دهخدا
فحم . [ ف َ ] (ع مص ) فحام . گریستن کودک چنانکه سپری شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن گوسپند و کودک . (منتهی الارب ). رجوع به فحام شود. || (اِ) انگِشت است که به هندی کویله نامند، و آن اخگری است که خاموش کرده باشند. (فهرست مخز...
-
فحم
لغتنامه دهخدا
فحم . [ ف َ ح ِ ] (ع ص ) تکه ٔ بابانگ . (منتهی الارب ).
-
فحم
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) اخگر خاموش ، انگشت .
-
فحم
دیکشنری عربی به فارسی
برگشتن , انجام دادن , کردن , بازگشت , فرصت , کار روز مزد و اتفاقي , زغال چوب , زغال سنگ , زغال , زغال کردن , فراچنگ کردن , بچنگ اوردن , گير اوردن , فهميدن , چنگ زدن , قاپيدن , اخذ , چنگ زني , فهم , درک , ادراک , مشاهده قوه ادراک , اگاهي , دريافت , هو...
-
فحم
دیکشنری عربی به فارسی
ذغال ساختن , باذغال پوشاندن ياترکيب کردن
-
فحم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fahm زغال.
-
واژههای مشابه
-
کوه فحم
لغتنامه دهخدا
کوه فحم . [ ف َ ] (اِخ ) کوهی سیاه که سنگ آن را مُکلّس کرده و با وی صابون می سازند. || کوه زغال سنگ . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
واژههای همآوا
-
فهم
واژگان مترادف و متضاد
ادراک، استنباط، اندریافت، درک، دریافت، دریافت، شعور، مشعر، هوش
-
فهم
فرهنگ واژههای سره
دانای
-
فهم
فرهنگ فارسی معین
(فَ هْ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درک کردن ، دریافتن . 2 - (اِمص .) درک ، دریافت . 3 - (اِ.) نیروی فهم و ادراک . جِ افهام .
-
فهم
لغتنامه دهخدا
فهم . [ ف َ ] (ع مص ) دانستن و به دل دریافتن . (منتهی الارب ). فهامه . فهامیة. (اقرب الموارد). || (اِمص ) دریافت . || قوه ٔ دریافت . قوه ٔ اندریافت . ج ، افهام . (فرهنگ فارسی معین ). تصور شی ٔ از لفظ مخاطب . (اقرب الموارد) : هرگز نرسد فهم تو در این خ...
-
فهم
لغتنامه دهخدا
فهم . [ ف َ هَِ ] (ع ص ) مرد زودفهم و دانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: افهام] fahm ۱. دریافتن؛ درک کردن؛ دانستن.۲. (اسم) علم؛ دانش.۳. (اسم) قوۀ ادراک چیزی.۴. (بن مضارعِ فهمیدن) = فهمیدن