کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
فَجٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
راه گشاد ميان دو کوه - جاده وسيع - درّه -
-
جستوجو در متن
-
فجاج
لغتنامه دهخدا
فجاج . [ ف ِ] (ع اِ) ج ِ فج ّ. (منتهی الارب ). رجوع به فج ّ شود.
-
فجاج
لغتنامه دهخدا
فجاج . [ ف ُ ] (ع اِ) راه فراخ میان دو کوه . (منتهی الارب ). راه فراخ آشکار میان دو کوه . (اقرب الموارد). فَج ّ. رجوع به فج شود.
-
فِجَاجاً
فرهنگ واژگان قرآن
راههاي گشاد ميان دو کوه - جاده هاي وسيع - درّه ها (جمع فجّ )
-
کرکو
لغتنامه دهخدا
کرکو. [ ] (اِ) اسم شیرازی بطیخ فج است که با تخم می خورند مانند قثا. (فهرست مخزن الادویه ).
-
فجح
لغتنامه دهخدا
فجح . [ ف َ ج َ ] (ع مص ) گشودن دو پای هنگام راه رفتن ، و این زشت تر از فحج است . (اقرب الموارد). رجوع به فَج ّ و فحج شود.
-
خربزه ٔ شامی
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ شامی . [ خ َ ب ُ زَ / زِی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه . فِج ّ. دابوغه .شامی . (یادداشت بخط مؤلف ). خربزه ٔ شامی . (صراح ).
-
قاقزان
لغتنامه دهخدا
قاقزان . [ ق ُ / ق ِ ] (اِخ ) ثغری (حدی ) از نواحی قزوین که در آن تندبادهای سخت میوزد. طرماح گوید: یُفِج ﱡالریح فج ّ القاقزان . (معجم البلدان ج 7 ص 16). از بلوکات قزوین که در شمال غربی آن شهر واقعاست . قریه ٔ مهم آن قاقزان ، مسکن ایل کاکاوند است .
-
اخرب
لغتنامه دهخدا
اخرب . [ اَ رَ/ رُ ] (اِخ ) موضعی در زمین بنی عامربن صعصعة و وقعه ٔ بنی نَهد و بنی عامر آنجا بوده است . امروءالقیس راست :خرجنا نُریغُ الوَحش َ بین ثُعالةو بین رُحَیات الی فج ّ أخْرُب ِاذا ما رَکبنا قال وِلدَان ُ اهلناتعالوا الی أن یأتِنا الصیدُ نَ...
-
افجاج
لغتنامه دهخدا
افجاج . [ اِ ](ع مص ) سخت شکافتن زمین را به فدان . || براه فج رفتن . || میان هر دو پا گشاده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || سرگین انداختن شترمرغ . (منت...
-
نارس
لغتنامه دهخدا
نارس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) میوه ٔ خام و نرسیده . (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده . خام . به حد کمال نرسیده . (ناظم الاطباء). نارسیده ...
-
بیت العتیق
لغتنامه دهخدا
بیت العتیق . [ ب َ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) خانه ٔ خدای عزوجل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعبه و معنی لفظی آن خانه ٔ قدیم است چرا که اول برای عبادت آدم علیه السلام مقرر بود و بعد طوفان نوح ،ابراهیم علیه السلام تجدید آن کردند. و عتیق بمعنی کریم و معزز ...
-
عمر ادریسی
لغتنامه دهخدا
عمر ادریسی . [ ع ُ م َ رِ اِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن ادریس . وی امیر و از ادارسه ٔ مغرب اقصی بود. در آغاز بسال 213 هَ .ق . والی تکیباس و ترغة، از قبایل صنهاجه گشت ، سپس به امر برادر خود محمد سرزمین هایی را که در تصرف دو برادر دیگرشان عیسی بن ادریس و قا...
-
هندوانه
لغتنامه دهخدا
هندوانه . [ هَِ دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هندویانه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 122). از: هندوان + پساوند نسبت ، لغةً یعنی میوه ای که از هند می آید... گیاهی است از تیره ٔ خیار که برگهای بریده و ساقه های گسترده دارد. دلاغ . بطیخ هندی . شامی . دابوغه . فج . خر...