کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتیله ٔ عنبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فتیلة
لغتنامه دهخدا
فتیلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) ریسم میان دو انگشتان تافته . (منتهی الارب ).
-
فتيلة
دیکشنری عربی به فارسی
فتيله , چيزي که بجاي فتيله بکار رود , افروزه
-
فتیله شدن
لغتنامه دهخدا
فتیله شدن . [ ف َل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هم بسته شدن مو از بی شانگی و بی احتیاطی ، مثل موی فقرای هند. (آنندراج ).
-
فتیله کردن
لغتنامه دهخدا
فتیله کردن . [ ف َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تافتن . مفتول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فتیله تاب
لغتنامه دهخدا
فتیله تاب . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) از درویشان اوایل قرن دهم هجری . محرابی کرمانی نویسد: مجذوبی بود که به درویش فتیله تاب مشهور شده بود و چنین میگویند که او تاجر بوده و ملت (مذهب ) مجوس یا آفتاب پرست داشت ، اما گاهی کلمه ای میگفت و گاهی نیز کفر میگفت و حق...
-
فتیله سوز
لغتنامه دهخدا
فتیله سوز. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شمعدان . (آنندراج ).
-
فتیله مو
لغتنامه دهخدا
فتیله مو. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از رند و دیوانه و احمق . (آنندراج ).
-
فتیله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - تافتن ، تابیدن . 2 - نام یکی از فنون کشتی .
-
فتیله اَنَک
لهجه و گویش تهرانی
چیز مچاله
-
فتیله پیچ
لهجه و گویش تهرانی
فن کشتی که دو پا را از مچ گرفته و میتابانند تا حریف روی زمین بیافتد.
-
فتیله کردن
لهجه و گویش تهرانی
لوله کردن
-
سر فتیله چرب شدن
لغتنامه دهخدا
سر فتیله چرب شدن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع . (غیاث اللغات ). کنایه از تر کردن آلت تناسل را به روغن برای جماع نمودن . (آنندراج ). || کنایه از دفع شدن شهوت : آیند سوی چراغ دهلی تا چرب شود سر فتیله .نعمت خان عالی (از...
-
سر فتیله چرب کردن
لغتنامه دهخدا
سر فتیله چرب کردن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
فتیله مواد منفجره
دیکشنری فارسی به عربی
مصهر
-
فتیله گذاشتن در
دیکشنری فارسی به عربی
مصهر