کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فتوحی
لغتنامه دهخدا
فتوحی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به فتوح . رجوع به فتوح شود.
-
بوالفتوح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالفتوح] [قدیمی، مجاز] bolfotuh صاحب فتوح؛ خداوند گشایشها.
-
فتوحات
لغتنامه دهخدا
فتوحات . [ ف ُ] (ع اِ) شهرهایی که به جنگ گشوده شود. (از اقرب الموارد ). || ج ِ فتوح . رجوع به فتوح شود.
-
ابوصالح
لغتنامه دهخدا
ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سمویه . صاحب فتوح خراسان . از روات است .
-
خانات
لغتنامه دهخدا
خانات . (اِ) ج ِ خان و خانه و بمعنی کاروانسراها میباشد : بعضی صحابه گفتند. یا رسول اﷲ این خانات و مساکن که در راه شام است ... (فتوح ص 4). ضحاک گفت : خاناتی که مسافران در او فرودآیند. (فتوح ص 4).
-
عین شمس
لغتنامه دهخدا
عین شمس . [ ع َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) آبی است بین عُذَیب و قادسیة.ذکر آن در ایام فتوح آمده است . (از معجم البلدان ).
-
گدادن
لغتنامه دهخدا
گدادن . [ گ َ دَ ] (اِخ ) رجوع به فتوح آباد شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
یونه
لغتنامه دهخدا
یونه . [ ن َ ] (اِخ ) نام قدیم فسطاط مصر.(از فتوح البلدان بلادری ص 249). رجوع به فسطاط شود.
-
فتوحات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) جِ فتوح . 1 - پیروزی - ها، فتح ها. 2 - شهرهایی که با جنگ تصرف شده است .
-
قسیاثا
لغتنامه دهخدا
قسیاثا. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است در عراق ، و در فتوح خالدبن ولید از آن یاد میشود. (معجم البلدان ).
-
اثول
لغتنامه دهخدا
اثول . [ اُ ] (اِخ ) موضعی است در خوزستان که ذکر آن در فتوح اسلام آمده است . (معجم البلدان ) (مراصد).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) محمدبن فتوح بن عبداﷲ. رجوع به محمد... شود.
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) جایی است نزدیک کوفه از طرف جهینه که در آغاز ایام فتوح لشکریان مسلمانان بدانجا فرودآمدند. (از مراصدالاطلاع ).
-
خراره
لغتنامه دهخدا
خراره . [ خ َرْ را رَ ] (اِخ ) نام موضعی است بقرب سَیلَحون از نواحی کوفه . از این نام در فتوح ذکری شده است . (از معجم البلدان ).
-
اخنا
لغتنامه دهخدا
اخنا. [اِ ] (اِخ ) اِخنوا. یاقوت گوید در نسخه ای جز کتاب فتوح مصر این کلمه را با جیم دیدم و در مصر از آن پرسیدم و کسی آنرا جز بخاء تلفظ نمیکرد. از اخبار فتوح برمی آید که آن شهریست قدیم دارای عمل منفرد و پادشاهی مستبد و در ایام فتوح صاحب آنرا طَلَم می...