کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتوحات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فتوحات
/fotuhāt/
معنی
پیروزیها؛ کشورگشاییها.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: فتوحات کرد
بن حال: فتوحات کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتوحات
لغتنامه دهخدا
فتوحات . [ ف ُ] (ع اِ) شهرهایی که به جنگ گشوده شود. (از اقرب الموارد ). || ج ِ فتوح . رجوع به فتوح شود.
-
فتوحات
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) جِ فتوح . 1 - پیروزی - ها، فتح ها. 2 - شهرهایی که با جنگ تصرف شده است .
-
فتوحات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فتوح، جمعالجمعِ فتح] fotuhāt پیروزیها؛ کشورگشاییها.
-
جستوجو در متن
-
fatuities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فتوحات، نفهمی، بیشعوری، حماقت، بی خردی، ابلهی
-
foetid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فتوحات، متعفن، بد بو، گندیده، دارای بوی زننده
-
قاسم شیرازی
لغتنامه دهخدا
قاسم شیرازی . [ س ِ م ِ ] (اِخ ) از شاعران ایران است و منظومه ای در فتوحات امیرتیمور به نام «تیمورنامه » سروده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ ] (اِخ ) کوهی است به آفریقا. (منتهی الارب ). و در فتوحات اسلامی از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
-
بتلر
لغتنامه دهخدا
بتلر. [ ب َ ل ِ ] (اِخ ) از خاورشناسان است و کتابی در باب فتوحات عرب در مصرنوشته است . (از لاروس ).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عاصی بن امیة. وی در فتوحات شام شرکت داشته است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 263).
-
شاهنشاه ایران و انیران
لغتنامه دهخدا
شاهنشاه ایران و انیران . [ هََ هَِ ن ُ اَ ] (اِخ ) (یعنی شاهنشاه ایران و غیر ایران ) لقب شاپور اول ساسانی پس از فتوحات . (ایران در زمان ساسانیان ص 246).
-
داشتیانه
لغتنامه دهخدا
داشتیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام خانواده ای به عهد باستان و گرشاسب گروهی از پسران این خانواده را در جنگها و فتوحات خویش همانند پسران چند خاندان دیگر بکشته است . (مزدیسنا ص 420).
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام خاندانی باستانی . گرشاسب در ضمن فتوحات خود پسری از این خاندان را کشته است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب فارسی چ 1 ص 420).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن طفیل الدوسی از فضلاء صحابه و قدیم الاسلام است . به حبشه مهاجرت کرد و در فتوحات ابوبکر شرکت داشت . به سال 13 هَ .ق . در واقعه ٔ اجنادین کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
زبدة
لغتنامه دهخدا
زبدة. [ زُ دَ ] (اِخ ) شهری است در روم از فتوحات ابوعبیده ٔ جراح . (از معجم البلدان ). از شهرهای ترکیه (روم قدیم ) که بدست ابوعبیده ٔ جراح گشایش یافت ونام آن در کتب فتوح آمده . (از قاموس الاعلام ترکی ).