کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فته
/fate/
معنی
سند؛ نوشته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فته
فرهنگ فارسی معین
(فَ تِ) (اِ.) = پته : جواز، پروانه .
-
فته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پته› fate سند؛ نوشته.
-
واژههای مشابه
-
فتة
لغتنامه دهخدا
فتة. [ ف َت ْ ت َ / ف ُت ْ ت َ ] (ع اِ) پشکل خشک ریزه یا سوخته ٔ ریزه که زیر چخماق نهند تا آتش به وی درگیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || یک توده از خرما. (اقرب الموارد). یک لخت از خرما. (منتهی الارب ).
-
فتة
لغتنامه دهخدا
فتة. [ ف ِ ت َ ] (ع اِ) سبو. ج ، فتون . (منتهی الارب ). لام الفعل آن به تاء بدل شده است . (اقرب الموارد). || ثمر تازه شبیه به حبةالخضرا. (فهرست مخزن الادویه ).
-
فته طلب
لغتنامه دهخدا
فته طلب . [ ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) پَته طلب . جوازطلب . رجوع به پته شود.
-
فته کش
لغتنامه دهخدا
فته کش . [ ف َ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رودخانه ٔ نکا واقع است . جایی کوهستانی ، جنگلی ، معتدل ، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است .آب آنجا از چشمه و رودخانه ٔ نکا تأمین...
-
فته طلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹پتهطلب› (حقوق) [منسوخ] fatetalab = سفته
-
واژههای همآوا
-
فتح
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروزی، تسخیر، چیرگی، ظفر، غلبه، مسخر، نصرت ۲. باز کردن، گشادن، گشایش، گشودن ≠ شکست
-
فتح
فرهنگ واژههای سره
گشایش، پیروز
-
فتح
لغتنامه دهخدا
فتح . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابویی بخش گچساران ، که در چهارهزارگزی شمال راه شوسه ٔ گچساران به بهبهان قرار دارد. جایی کوهستانی و معتدل ، و دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، برنج و شغل ا...
-
فتح
لغتنامه دهخدا
فتح . [ ف َ ] (اِخ ) سوره ٔ چهل وهشتم از قرآن . از سوره های مدنی و دارای بیست ونه آیت است ، پیش از سوره ٔ حُجُرات . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فتح
لغتنامه دهخدا
فتح . [ ف َ ] (ع مص ) گشادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه جرجانی ). || فیروزی و گشایش کفرستان . (منتهی الارب ). پیروز شدن . (اقرب الموارد). گشودن و تسخیر کردن شهری یا سرزمینی : از پس فتح بصره ، فتح یمن وز پس هر دو فتح شام و حجاز. فرخی...
-
فتح
لغتنامه دهخدا
فتح . [ ف ُت ُ ] (ع ص ) در فراخ گشاده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شیشه ٔ فراخ سر. (منتهی الارب ). شیشه ٔ بی سربند و بی غلاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).