کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فتردن
/fetordan/
معنی
۱. دریدن؛ پاره کردن؛ شکافتن: ◻︎ خود برآورد و باز ویران کرد / خود ترازید و باز خود بفترد (خسروی: لغتنامه: فتردن).
۲. پراکنده کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتردن
لغتنامه دهخدا
فتردن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و پاره کردن . (برهان ). دریدن از یکدیگر. (اسدی ) : خود برآورد و باز ویران کردخود ترازید و باز خود بفترد. خسروی .- برفتردن ؛ کندن . (یادداشت بخط مؤلف ) :یک دم بکش قندیل رابیرون کن اسرافیل راپر برفتر جبریل رانه لا گ...
-
فتردن
فرهنگ فارسی معین
(فَ تَ دَ) (مص م .) = فتریدن : 1 - شکافتن ، پاره کردن . 2 - پراکنده کردن .
-
فتردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فتریدن، فتاریدن، فتالیدن› [قدیمی] fetordan ۱. دریدن؛ پاره کردن؛ شکافتن: ◻︎ خود برآورد و باز ویران کرد / خود ترازید و باز خود بفترد (خسروی: لغتنامه: فتردن).۲. پراکنده کردن.
-
جستوجو در متن
-
فتریدن
لغتنامه دهخدا
فتریدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و شکافتن . (برهان ) (آنندراج ). || کندن .(برهان ). رجوع به فتردن و فتاریدن و فتالیدن شود.
-
دریدن
لغتنامه دهخدا
دریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه ٔ او بدرید یعنی پاره کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).الف - در معنی متعدی : پاره کردن . (...