کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فترت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فترت
/fatrat/
معنی
۱. سستی؛ کندی؛ بازماندگی؛ ضعف.
۲. (اسم) [قدیمی] زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده.
۳. (اسم) مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، بهویژه مدت تعطیل مجلس شورا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه
۲. سستی، ضعف
دیکشنری
interim, interruption, recess
-
جستوجوی دقیق
-
فترت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه ۲. سستی، ضعف
-
فترت
لغتنامه دهخدا
فترت . [ ف َ رَ ] (ع اِ) فترة. رجوع به فترة شود.
-
فترت
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) [ ع . فترة ] 1 - (اِمص .) سستی ، ضعف . 2 - زمان بین دو نوبت تب . 3 - مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه .
-
فترت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فترَة، جمع: فترات] fatrat ۱. سستی؛ کندی؛ بازماندگی؛ ضعف.۲. (اسم) [قدیمی] زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده.۳. (اسم) مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، بهویژه مدت تعطیل مجلس شورا.
-
فترت
دیکشنری فارسی به عربی
عتلة , فترة
-
واژههای مشابه
-
اهل فترت
لغتنامه دهخدا
اهل فترت . [ اَ ل ِ ف َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعه ٔ امامیه که پس از رحلت امام یازدهم بفترت یعنی خالی ماندن زمان از وجود امام عقیده داشتند. (خاندان نوبختی ص 250).
-
دوره فترت
دیکشنری فارسی به عربی
عتلة
-
Intermediate periods
دورههای فترت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سه دوره در تاریخ مصر در فاصلۀ بین پادشاهی کهن تا پادشاهی میانه و پادشاهی نو و دورۀ متأخر که در طی آنها یکپارچگی کشور از میان رفته بود و کشور بین حکومتهای منطقهای رقیب تقسیم شده بود
-
واژههای همآوا
-
فطرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد ۲. آفرینش، ابداع
-
فطرت
فرهنگ واژههای سره
سرشت
-
فترة
لغتنامه دهخدا
فترة. [ ف َ رَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ). ضعف و شکستگی . (اقرب الموارد). || (اِ) زمان میان دو پیامبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سمکه رعاده . (فهرست مخزن الادویه ). ماهیی است در رود نیل که اگر آن را با پای بسایی در پای سستی عارض شود و ...
-
فطرت
فرهنگ فارسی معین
(فِ طْ رَ) [ ع . فطرة ] (اِ.) سرشت ، طبیعت ، صفت ذاتی .
-
فطرت
لغتنامه دهخدا
فطرت . [ ف ِ رَ] (ع اِمص ) آفرینش . (از منتهی الارب ) : در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت . (کلیله و دمنه ). رجوع به فطرة شود. || ابداع و اختراع . || (اِ) صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست . (فرهنگ فارسی معین ). خمیره . س...