کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتراک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فتراک
/fetrāk/
معنی
تسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند؛ سموت؛ ترکبند: ◻︎ برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی: ۷/۵۰۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ترکبند، زین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتراک
واژگان مترادف و متضاد
ترکبند، زین
-
فتراک
لغتنامه دهخدا
فتراک . [ ف ِ ] (اِ) تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند، و آن را به ترکی قنجوقه گویند. (برهان ). سموت زین باشد. (اسدی ). ترک بند. (یادداشت بخط مؤلف ) : برافکند برگستوان بر سمندبه فتراک بربست پیچان کمند. فردوسی .احمد مرسل که خرد خاک اوست...
-
فتراک
فرهنگ فارسی معین
(فِ) (اِ.) ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند.
-
فتراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fetrāk تسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند؛ سموت؛ ترکبند: ◻︎ برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی: ۷/۵۰۶).
-
فتراک
واژهنامه آزاد
تسمه و دوال عقب زین.
-
واژههای مشابه
-
چشم فتراک
لغتنامه دهخدا
چشم فتراک . [ چ َ / چ ِ م ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ فتراک . (آنندراج ). حلقه ٔ دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند : چنان آسوده بنشینم دمی از تیغ بی باکش که دارد گرمی شادی ز خونم چشم فتراکش .فطرت (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] samut = فتراک
-
ترگون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] targun دوال؛ فتراک.
-
زین
واژگان مترادف و متضاد
بند، سرج، فتراک
-
سموت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) نک فتراک .
-
سموت
لغتنامه دهخدا
سموت . [ س َ ] (اِ) فتراک را گویند و آن دوالی باشد باریک که در زین اسب آویزند و بترکی قنجوقه خوانند. (برهان ). فتراک را گویند و آن دوالی است چرمین که از زین اسب آویزند و گاهی شکاری یا چیزی بر آن بندند. (آنندراج ).
-
سبای
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ تر. ] (ص .) سواری که مایحتاج خود را به فتراک بسته و مسلح و مکمل یراق می راند ؛ ~ سوار زبده سوار.
-
قنجوغه
لغتنامه دهخدا
قنجوغه . [ ق َ غ َ ] (ترکی ، اِ) و قنجوقه . فتراک . (فرهنگ شعوری ). ترگون . قنجغه . (برهان ) (ذیل ترگون ). رجوع به قنجغه شود.