کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فتحة
معنی
روزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن , تخم گذاشتن , تخم دادن , جوجه بيرون امدن , جوجه گير ي , درامد , نتيجه , خط انداختن , هاشور زدن , سوراخ , گودال , حفره , نقب , لا نه خرگوش و امثال ان , روزنه کندن , در لا نه کردن , شاخابه , خليج کوچک , خور , راه دخول
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فتحة
لغتنامه دهخدا
فتحة. [ ف ُ ح َ ] (ع اِ) فرجه . (اقرب الموارد). شکفتگی . (منتهی الارب ). || نازش مردم به چیزی که دارد، از ملک و ادب و از علم و هنر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فتحة
دیکشنری عربی به فارسی
روزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن , تخم گذاشتن , تخم دادن , جوجه بيرون امدن , جوجه گير ي , درامد , نتيجه , خط انداختن , هاشو...
-
واژههای مشابه
-
فتحه
لغتنامه دهخدا
فتحه . [ ف َ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) علامت حرکت فتح . (اقرب الموارد). زبر، و استعمال این نزد بصریان در مبنی و معرب هر دو آمده . (غیاث ). صورت آن در کتابت این است : «». (یادداشت بخط مؤلف ) : امروز بیامدی به صلحش کش فتحه و ضمه برنشاندی . سعدی .|| شکاف...
-
فتحه
فرهنگ فارسی معین
(فَ حِ) [ ع . فتحة ] (اِ.) علامت حرکت فتح که بالای حرف گذاشته می شود، زبر؛ ج . فتحات .
-
فتحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فتحَة] (ادبی) fathe ۱. حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده میشود؛ زِبَر.۲. نشانۀ این حرکت که در روی حرف گذاشته میشود.
-
فتحه
واژهنامه آزاد
زِبَر.
-
واژههای همآوا
-
فُتِحَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
باز شد (در اصل "فُتِحَتْ" بوده که به دليل رسيدن ساکن به تشديد در عبارت "فُتِحَتِ ﭐلسَّمَاءُ " حرف "ت" حرکت گرفته است )
-
فُتِحَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
بازشد
-
جستوجو در متن
-
خرزه ی دماغ
واژهنامه آزاد
خ فتحه ر ساکن ز فتحه /کسره
-
فتحات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فتحه] fatahāt = فتحه
-
درزپیدا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فتحة
-
صدای بهم خوردن فلز
دیکشنری فارسی به عربی
فتحة