کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فایح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فایح
معنی
(یِ) [ ع . فائح ] (اِفا.) بوی خوش دهنده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فایح
لغتنامه دهخدا
فایح . [ ی ِ ] (ع ص ) فائح . رجوع به فائح شود.
-
فایح
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . فائح ] (اِفا.) بوی خوش دهنده .
-
جستوجو در متن
-
فائح
لغتنامه دهخدا
فائح . [ ءِ ] (ع ص ) بوی خوش دهنده . (غیاث ). رجوع به فایح شود.
-
ملک صفات
لغتنامه دهخدا
ملک صفات . [ م َ ل َ ص ِ ] (ص مرکب ) آنکه خصلت و نهاد وی مانند فرشته باشد و نیک نهاد. (ناظم الاطباء) : ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرابه تست قلب من ابریز و سلب من ایجاب . خاقانی .ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش سپهر گفت که من کهترین عملدارم . خاقانی .ملک صفا...
-
کاظم
لغتنامه دهخدا
کاظم . [ ظِ ] (اِخ ) (موسی بن جعفر...) در حبیب السیر آمده است : ولادت شریف امام هفتم درابوا که منزلی است در میان مکه و مدینه فی صفر سنه ٔثمان و عشرین و مائه اتفاق افتاد و قیل فی سنة تسع و عشرین ، و مادر آن جناب ام ولد بود مسماة بحمیده ٔ بربریه و اسم ...