کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فانوس نارنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فانوس نارنج
لغتنامه دهخدا
فانوس نارنج . [ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که نارنج را خالی کرده و نقش ها در آن کنند و چراغ در آن افروزند، و این چنین فانوس در هندوستان از گِل و از کدوی تلخ و هندوانه نیز سازند. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
Aristotle's lantern
فانوس ارسطو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] آروارهای پنجقسمتی در داخل حفرۀ دهان سختپوستان که در هر قسمت یک دندان دارد و شبیه به فانوس دیده میشود
-
lighthouse
فانوس دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سازهای در خشکی که دارای چراغ یا چراغهایی است و از آن بهعنوان علامت دریایی استفاده میشود
-
فانوس خیال
لغتنامه دهخدا
فانوس خیال . [ س ِ خ َ / خیا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که در آن صورتها کشند و آن صورتها به هوای آتش به گردش درآید. (برهان ) : این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر آن...
-
فانوس گردان
لغتنامه دهخدا
فانوس گردان . [ س ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فانوس خیال . (برهان ). رجوع به فانوس خیال شود.
-
فانوس دریایی
لغتنامه دهخدا
فانوس دریایی . [ س ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغی که در بندرگاهها بالای برجی برپا کنند و شبها برای هدایت کشتی ها آن را بیفروزند. رجوع به فار شود.
-
فانوس کش
لغتنامه دهخدا
فانوس کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده و حامل فانوس . (یادداشت بخط مؤلف ). در قدیم اشخاص معروف و روحانیان هنگام شب که به محافل و میهمانی ها میرفتند یکی را برای بردن فانوس با خود میبردند.
-
فانوس دریایی
فرهنگ فارسی معین
( س دَ) (اِمر.) چراغ دریایی ، چراغی که بالای برج در بندرگاه نصب می کنند برای هدایت کشتی ها در شب .
-
جامه ٔ فانوس
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ فانوس . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوشش فانوس . پارچه ٔ موم اندود که دور فانوس می کشیدند تا باد آنرا خاموش نکند : گاه در جامه ٔ فانوس هم آتش گیردعجبی نیست اگر شیشه ز صهبا سوزد.کلیم (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
خانه ٔ فانوس
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ فانوس . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جافانوسی . جایی که در آنجا فانوس گذارند : قطره ای کافی است ای ابربلا زحمت مکش بام ما چون خانه ٔ فانوس گل اندود نیست .قاسم مشهدی (از آنندراج ).
-
فانوس دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
فنار
-
چراغنفتی(فانوس)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čerânafti طاری: čerâdassi/ fânus طامه ای: čerâqnafti طرقی: čörânafti کشه ای: čörânafti نطنزی: čerâbâdi
-
فانوس باز
لهجه و گویش تهرانی
شخصیت زن بلهوس در نمایش عروسکی (معشوق مبارک)
-
فانوس کش
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با فانوس راه را روشن میکند،چراغدار .