کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاغره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاغره
/fāqere/
معنی
دانهای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان بهدست میآید و در طب به کار میرود. کبابۀ دهنشکافته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاغرَة] ‹فاخره، فارغه› [قدیمی] fāqere دانهای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان بهدست میآید و در طب به کار میرود. کبابۀ دهنشکافته.
-
واژههای مشابه
-
فاغرة
لغتنامه دهخدا
فاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) بوی خوش است ، یا آن کبابه یا بیخ نیلوفر است . (منتهی الارب ). فاغیه . رای چنپا. فاغر. فارغه . فاخره . کبابه ٔ شکافته . دهن باز. دهان باز. (یادداشت بخط مؤلف ). به فارسی فاخره و کبابه ٔ شکافته نامند، و آن بزرگتر از کبابه و تا ...
-
جستوجو در متن
-
فیامیس
لغتنامه دهخدا
فیامیس . (معرب ، اِ) فاغره . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فنافسالون
لغتنامه دهخدا
فنافسالون . [ ] (معرب ، اِ) به رومی فبانیس یونانی است که فاغره باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
هرنوه
لغتنامه دهخدا
هرنوه . [ هََ ن ُ وَ ] (اِ) میوه ٔ درخت عود است و آن کوچکتر از فلفل و به زردی مایل است . بوی عود می کند. طبیخ وی بول را براند و سنگ مثانه را بریزاند. (برهان ). قرنوه . (ابن بیطار). ابوسهل گوید: فاغره ٔ هندی است و صحیح آن است که :آن دانه ای است که به ...
-
فارغة
لغتنامه دهخدا
فارغة. [ رِ غ َ ] (ع ص ) مؤنث فارغ . رجوع به فارغ شود. || (اِ) فاغیه .(فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فاغیه و فاغره شود.
-
کبابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kabābe درختچهای از خانوادۀ فلفل، با میوهای قهوهایرنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد؛ حبالعروس؛ فلفل دمدار؛ فلفل دنبالهدار؛ کبابۀ دهنشکافته؛ فاغره.
-
سک المسک
لغتنامه دهخدا
سک المسک . [ س ُک ْ کُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) مرکبی است از مازو و فاغره و فلیخه و بسباسه و صندل مقاصری و سنبل الطیب و عسل . (الفاظ الادویه ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود.
-
فاغر
لغتنامه دهخدا
فاغر. [ غ ِ ] (اِ) گلی باشد خوشبو و به زردی مایل ، برگ آن مانند گل زنبق دراز میشود و اغلب در هندوستان میباشد، و به هندی رای چنپا خوانند. (برهان ). فاغره . فاغیه . بیخ نیلوفر هندی . نام عربی این دارو عموماً بصورت مؤنث «فاغرة» آمده است . و مایرهوف گما...
-
فاغیة
لغتنامه دهخدا
فاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ حنا یا گل یا شکوفه ٔ خوشبوی که از سر به زیر نشاندن شاخش برآید. (منتهی الارب ). به عربی اسم شکوفه ٔ حناست و به سریانی لفجی کفررا و به رومی اورسیقون و به یونانی سداموفور نامند. و در حدیث آن است از حضرت رسول که : احب الریاح...
-
فاعرة
لغتنامه دهخدا
فاعرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) ابن درید گوید نوعی است از انواع عطرها، و فاعره دانه ای است به اندازه ٔ نخود و پوست او شکافته بود و سخت باشد. ارجانی گوید: فاعره گرم و خشک است در دو درجه و بواسطه ٔ عطریت که در اوست معده را قوت دهد. (ترجمه ٔ صیدنه ). مؤلفان ب...