کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاعل دستوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نهاد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← فاعل دستوری
-
active voice
جهت معلوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جهتی که در آن عاملِ عمل و فاعل دستوری یکی هستند
-
passive voice
جهت مجهول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جهتی که در آن فاعل دستوری دارای نقش معنایی مفعول در جملۀ معلوم است
-
ergative case, ergative
حالت کُنایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] حالت دستوری فاعلِ فعلهای متعدی در زبانهای کُنایی ـ مطلق (ergative-absolutive) متـ . کُنایی
-
absolutive case, absolutive
حالت مطلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] حالت دستوری فاعلِ فعل لازم و مفعولِ صریحِ فعل متعدی در زبانهای کُناییـ مطلق (ergative-absolutive) متـ . مطلق
-
middle voice
جهت میانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جهتی که در آن فاعل دستوری از سویی عمل را آغاز میکند و از سوی دیگر خود از آن تأثیر میپذیرد
-
مغایب
لغتنامه دهخدا
مغایب . [ م ُ ی َ ] (ع ص ) آنکه در غیبتش از او سخن گویند. و رجوع به مغایبة شود. || (اصطلاح دستوری ) سوم شخص غایب . مقابل مخاطب .- ضمیر مغایب ؛ ضمیری که مرجع آن ، شخص یا شی ٔ غایب باشد، مانند او، ایشان .- فعل مغایب ؛ فعلی است که فاعل آن شخص یا شی ٔ ...
-
ه
فرهنگ فارسی معین
(هَ یا هِ) (های غیر ملفوظ ) (پس .) به صورت پسوند به معانی ذیل آید: 1 - نسبت و اتصاف : الف - به اسم عام پیوندد و صفت سازد: نبرده = نبردی . ب - به اسم عام پیوندد و مفهوم اخص یابد: زرده . ج - به کلمة مرکب از عدد و اسم عام پیوندد و معنی مقدار دهد. (این ...
-
معلوم
لغتنامه دهخدا
معلوم . [ م َ ] (ع ص ) دانسته شده . شناخته شده و آشکار و هویدا و واضح و محقق و مسلم و مشخص و ممتاز. (ناظم الاطباء). دانسته . مقابل مجهول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مردمان را حال ... معلوم تر شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). ناچار خداوند را معل...
-
مجهول
لغتنامه دهخدا
مجهول . [ م َ ] (ع ص ) در لغت هر شی ٔ نامعلومی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). نادانسته . (غیاث ) (آنندراج ). نامعلوم . دانسته ناشده . ناشناس . ناشناخته . (ناظم الاطباء). غیرمعلوم . ناشناخت . آنچه ندانند و نشناسند. مقابل معلوم . (یادداشت به خط مرح...
-
معروف
لغتنامه دهخدا
معروف . [ م َ ] (ع ص ) مشهور و شناخته . خلاف منکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شناخته شده و شهرت یافته و نامور. (ناظم الاطباء). مشهور. (اقرب الموارد). نامی . نامدار. نامبردار. بلندآوازه . روشناس . سرشناس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
-
مثال
لغتنامه دهخدا
مثال . [ م ِ ] (ع اِ) فرمان . (از منتهی الارب ). حکم . (آنندراج ) (غیاث ). حکم و فرمان . ج ، اَمثِلَه و مُثل و مُثُل . (ناظم الاطباء). فرمان پادشاهی و مطلق حکم . (غیاث ) (آنندراج ) : بباید دانست که خواجه خلیفت ماست در هر چه به مصلحت بازگردد و مثال و ...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی ...
-
اضافة
لغتنامه دهخدا
اضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضافه از کسی ؛ ترسیدن و حذر کردن از وی . (از قطر المحیط) (از اقرب الموا...
-
اسپینزا
لغتنامه دهخدا
اسپینزا. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) اسپینوزا. باروخ . فیلسوف هلاندی ، مولد آمستردام 1632 م . وی از خانواده ای یهودی و متمول بود و علوم عالیه و زبانهای قدیم و مخصوصاً عبری را بیاموخت و در ملل و نحل ، سیاست و نقدآئین یهود تبحر یافت . وی فریفته ٔ فلسفه ٔ دکارت ش...