کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاطمه اره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فاطمهنسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: fāteme nesā) (عربی) از اسامی مرکب دختران ، ← فاطمه و نسا .
-
نازنینفاطمه
فرهنگ نامها
(تلفظ: nāzanin fāteme) (فارسی ـ عربی) ، فاطمهی دوست داشتنی ، فاطمهی عزیز و گرامی ، فاطمه زیبا و گرانمایه .
-
ستی فاطمه
لغتنامه دهخدا
ستی فاطمه . [ س ِت ْ تی طِ م َ ] (اِخ ) بنت امام موسی بن جعفر. رجوع به ستی و فاطمه و معصومه شود.
-
فاطمه ٔ بردعیه
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ بردعیه . [ طِ م َ ی ِ ب َ دَ عی ی َ ] (اِخ ) در اردبیل بوده و از عارفات متکلم به شطح به شمار می آمده است . (رجوع به نفحات الانس جامی چ تهران ص 621).
-
فاطمه ٔ تنوخیة
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ تنوخیة. [ طِ م َ ی ِ ت َ خی ی َ ] (اِخ ) دختر محمدبن احمد تنوخیه . آخرین زنی است که در دمشق به گفتن حدیث اشتغال داشت . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764).
-
فاطمه ٔ خضرویه
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ خضرویه . [ طِ م َ ی ِ خ َ ی َ ] (اِخ ) دختر امیر بلخ و زن احمدبن خضرویه ٔبلخی و یکی از زنان مشهور طریقت متصوفه است . ابویزید بسطامی گفت : من اراد ان ینظر الی رجل من الرجال المجنو تحت لباس النسوان فلینظر الی فاطمة. هجویری گوید: چون وی را ارادت...
-
فاطمه ٔ زهرا
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ زهرا. [ طِ م َ ی ِزَ ] (اِخ ) رجوع به فاطمه دختر محمدبن عبداﷲ شود.
-
فاطمه ٔ صغری
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ صغری . [ طِ م َ ی ِ ص ُ را ] (اِخ ) دختر علی بن ابی طالب (متوفی در سال 117 هَ . ق .) است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 864).
-
فاطمه ٔ نیشابوری
لغتنامه دهخدا
فاطمه ٔ نیشابوری . [ طِ م َ ی ِ نی / ن َ ] (اِخ ) از قدماء نساء خراسان بوده است و از کبار عارفات . ابویزید بسطامی قدس اﷲ سرّه بر وی ثناء گفته است و ذوالنون مصری از وی سوءالها کرده . در مکه مجاور بوده و گاهی به بیت المقدس میرفت و باز به مکه مراجعت میک...
-
فاطمه خاتون
لغتنامه دهخدا
فاطمه خاتون .[ طِ م َ ] (اِخ ) از ارکان دولت توراکیناخاتون ، زوجه ٔ اوکتای قاآن . (از جهانگشای جوینی ج 1 ص 199 و 202).
-
فاطمه سلطان
لغتنامه دهخدا
فاطمه سلطان . [ طِ م َ / م ِ س ُ ] (اِ مرکب ) دارکوب .(یادداشت بخط مؤلف ). داربر. رجوع به دارکوب شود.
-
فاطمه سلطان
لغتنامه دهخدا
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) دختر حاج میرزا حسین و نوه ٔ قائم مقام فراهانی (متولد ششم رجب 1282 هَ . ق .) درکتاب «از رابعه تا پروین » ذکر او آمده و نمونه ای ازقصایدش در خیرات حسان اعتمادالسلطنه نقل شده است .
-
فاطمه سلطان
لغتنامه دهخدا
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) فاطمه سلطان امامی دختر شکراﷲمیرزا دارا. شاعره ای از مردم ابهر بوده که منظومه ای بنام هدیه ٔ فاطمیه ساخته است . (الذریعه ج 9 ص 802).
-
فاطمة الزهراء
لغتنامه دهخدا
فاطمة الزهراء. [ طِم َ تُزْ زَ ] (اِخ ) رجوع به فاطمه دختر محمد شود.
-
بنی فاطمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] banifāteme اولاد حضرت فاطمه؛ امامحسن و امامحسین و فرزندان آنان. ذراری حضرت رسول. Δ زیرا که اولاد آن حضرت منحصر به اولاد فاطمۀ زهرا بودهاند.