کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاشرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاشرا
/fāšerā/
معنی
گیاهی خاردار، با تارهایی شبیه تاک و میوهای سرخرنگ، و خوشهدار و به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود میپیچد و مصرف دارویی دارد؛ هزارکشان؛ هزارجشان؛ هزارافشان؛ هزارشاخ؛ سپیدتاک؛ ماردارو؛ ارجالون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاشرا
لغتنامه دهخدا
فاشرا. [ ش َ / ش ِ ] (سریانی ، اِ) نوعی از رستنی باشد که مانند عشقه بر درخت پیچد. خوشه و میوه ٔ آن زیاده بر ده دانه نمیشود، و آن در اول سبز و در آخر بغایت سرخ گردد. و آن را هزارجشان گویند یعنی هزارگز، و به شیرازی نخوشی خوانند بسبب آنکه میوه ٔ آن در ز...
-
فاشرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سُریانی] ‹فاشیرا، فاشره، باشرا› (زیستشناسی) fāšerā گیاهی خاردار، با تارهایی شبیه تاک و میوهای سرخرنگ، و خوشهدار و به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود میپیچد و مصرف دارویی دارد؛ هزارکشان؛ هزارجشان؛ هزارافشان؛ هزار...
-
جستوجو در متن
-
ماردارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mārdāru = فاشرا
-
سیاه دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] siyāhdāru = فاشرا
-
هزارشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] hezāršāx = فاشرا
-
هزارکشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] hezārkešān = فاشرا
-
سپیتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ سپیدتاک] (زیستشناسی) [قدیمی] sepitāk = فاشرا
-
سپیدتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sepidtāk = فاشرا
-
سفیدتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sefidtāk = فاشرا
-
فاشره
لغتنامه دهخدا
فاشره . [ ش َ رَ / رِ ] (سریانی ، اِ) کرمه دشتی . فاشرا. رجوع به فاشرا شود.
-
فسموبرون
لغتنامه دهخدا
فسموبرون . [ ] (معرب ، اِ) هزارجشان است که فاشرا باشد. (فهرست مخزن الادویه ). هزارجشان . هزارچشان . هزارافشان . هزارفشان . فاشرا. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فطول
لغتنامه دهخدا
فطول . [ ] (اِ) هزارجشان است که فاشرا باشد. (فهرست مخزن الادویه ). فاشرا. هزارافشان . هزارچشان . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
-
انبالس لوقا
لغتنامه دهخدا
انبالس لوقا. [ اَم ْ ل ُ ] (اِ) بیونانی فاشرا است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فاشرا شود.
-
قسنوبرون
لغتنامه دهخدا
قسنوبرون .[ ] (معرب ، اِ) فاشرا است . (فهرست مخزن الادویه ).