کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاسق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاسق
/fāseq/
معنی
۱. مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد.
۲. (اسم، صفت) کسی که مرتکب فسق شود؛ فاجر؛ گناهکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدپیشه، بیتقوا، بیعفاف، بیناموس، تبهکار، رفیق، رفیقه، زناکار، فاجر، فاسد، لات، معشوق، معشوقه، نابکار، ناپارسا، نادرست، نامتقی، هرزه ≠ صالح
دیکشنری
lovers
-
جستوجوی دقیق
-
فاسق
واژگان مترادف و متضاد
بدپیشه، بیتقوا، بیعفاف، بیناموس، تبهکار، رفیق، رفیقه، زناکار، فاجر، فاسد، لات، معشوق، معشوقه، نابکار، ناپارسا، نادرست، نامتقی، هرزه ≠ صالح
-
فاسق
لغتنامه دهخدا
فاسق . [ س ِ ] (ع ص ) زناکار. (منتهی الارب ). تبه کار. فاجر. (یادداشت بخط مؤلف ). || ناراست کردار. (منتهی الارب ) : چون نیم زاهد و نیم فاسق از چه قومم ، بدانمی ای کاش . عطار.گر تو زآن فاسق ستانی داد من بر تو و داد تو خوانم آفرین . خاقانی .ج ، فاسِقو...
-
فاسق
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - گناهکار، بدکار. 2 - در فارسی به معنی مردی که با زن شوهردار رابطة نامشروع دارد.
-
فاسق
دیکشنری عربی به فارسی
ادم هرزه , فاسق , شهوتران , شهوتراني کردن
-
فاسق
دیکشنری عربی به فارسی
هرزه , فاجر , بداخلا ق , ازروي هرزگي , فاسد , شهواني , شهوت انگيز , ناشي از هرزگي , شهوت پرست
-
فاسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ: فَسَقَة و فُسّاق] fāseq ۱. مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد.۲. (اسم، صفت) کسی که مرتکب فسق شود؛ فاجر؛ گناهکار.
-
فاسق
دیکشنری فارسی به عربی
حبيب , عنزة , فاسق
-
واژههای مشابه
-
فَاسِقٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کسي که از طاعت خارج و به معصيت گرايش کند - بيرون رونده از بندگي - سرپيچي کننده از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرو...
-
فاسق خواندن
لغتنامه دهخدا
فاسق خواندن . [ س ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) این ترکیب را صاحب تاج المصادر در ترجمه ٔ تفسیق آورده است . فاسق شمردن . تهمت فسق به کسی زدن ، مانند تکفیر. رجوع به فاسق و فسق شود.
-
فاسق گرفتن
لغتنامه دهخدا
فاسق گرفتن . [ س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) رفیق بازی زنان و همنشینی و عشق ورزی زن شوهردار با مرد دیگر. رجوع به فاسق شود.
-
فاسق گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) رابطة نامشروع برقرار کردن زن شوهردار با مرد بیگانه .
-
واژههای همآوا
-
فَاسِقٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کسي که از طاعت خارج و به معصيت گرايش کند - بيرون رونده از بندگي - سرپيچي کننده از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرو...