کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فاز
/fāz/
معنی
۱. هر مرحلهای از فرآیند ساخت ساختمان یا تٲسیسات.
۲. [عامیانه، مجاز] حالت؛ نمود.
۳. سیم دارای جریان؛ سیم فاز.
۴. (فیزیک) حالتهای فیزیکی یک ماده، مانندِ مایع، جامد، ویژگی گاز بودن آب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
phase 1
فاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] بخشی از یک سامانۀ فیزیکی همگن با مرزهای مشخص که میتوان آن را ازلحاظ فیزیکی از بخشهای دیگر جدا کرد
-
فاز
لغتنامه دهخدا
فاز. (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 20هزارگزی شمال خاوری مشهد، کنار راه عمومی مشهد به کلات واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 1256 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و ...
-
فاز
لغتنامه دهخدا
فاز. (اِخ ) شهری از نواحی مرو. (معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی در هفت فرسنگی مرو این ناحیه را ذکر کرده است . (نزهةالقلوب ج 3 چ لیدن ص 179).
-
فاز
لغتنامه دهخدا
فاز. (اِخ ) فازیس . فازیست . فاسیوس . رودی در گرجستان غربی که امروز آن را ریون گویند و در زمان داریوش بزرگ گذرگاه سربازان ایران و یونان و یکی از راههای جنگی آن روزگار بوده است . (از ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 667).
-
فاز
لغتنامه دهخدا
فاز. (فرانسوی ، اِ) سیم برقی که دارای الکتریسیته ٔ مثبت باشد، چنانکه گوییم برق سه فاز یعنی مقدار الکتریسیته ای که از سه سیم مثبت وارد دستگاه کنتور می شود.
-
فاز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.)1 - سیم برقی که دارای الکتریسیتة مثبت است . 2 - مرحله و دورة مشخص در یک فرآیند، گام . (فره ). 3 - منطقه .
-
فاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phase] fāz ۱. هر مرحلهای از فرآیند ساخت ساختمان یا تٲسیسات.۲. [عامیانه، مجاز] حالت؛ نمود.۳. سیم دارای جریان؛ سیم فاز.۴. (فیزیک) حالتهای فیزیکی یک ماده، مانندِ مایع، جامد، ویژگی گاز بودن آب.
-
واژههای مشابه
-
فَازَ
فرهنگ واژگان قرآن
کامياب شد (کلمه فوز به معناي رسيدن به مقصود است ، و اگر بهشت را پيروزي و فوزي عظيم خوانده ، بدين جهت است که آخرين سعادتي است که آدمي بدان نائل ميشود .)
-
phase point
نقطۀ فاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] سامانهای در فضای فاز که با یک نقطه نمایش داده میشود
-
disperse phase, dispersed phase
فاز پراکنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
-
project phase
فاز پروژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] مجموعهای از فعالیتهای پروژه که با یکدیگر ارتباط منطقی دارند و معمولاً به تحویل بخش معینی از کار منجر میشوند
-
slurry phase
فاز دوغابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فازی که در آن مخلوطی از مایع و جامدات ریز نامحلول وجود دارد
-
phase space
فضای فاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] در سامانهای با n درجۀ آزادی، فضای n2 بُعدی با محورهای (q1, q2, …, qn, p1, p2, …, pn) که در آن qs بیانگر درجۀ آزادی سامانه و ps تکانههای متناظر با qs است
-
phase converter
واگردان فاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] واگردانی که انرژی برق را همراه با تغییر در تعداد فازهای آن منتقل میکند