کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فارسی بُر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فارسی باستان
لغتنامه دهخدا
فارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
-
فارسی جدید
لغتنامه دهخدا
فارسی جدید. [ ی ِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به فارسی دری شود.
-
فارسی خجندی
لغتنامه دهخدا
فارسی خجندی . [ ی ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ضیاءالدین شود.
-
فارسی دری
لغتنامه دهخدا
فارسی دری . [ ی ِ دَ ] (اِخ ) فارسی جدید. زبان ایرانی که بعد از اسلام رواج یافت و زبان رسمی و ادبی گردید. پارسی نو زبان شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیه ٔ ایران خاوری ، افغانستان ، پامیر و ترکستان است . پارسی نو لهجه ای بود که برطبق مبانی بسیار قدیم با له...
-
فارسی میانه
لغتنامه دهخدا
فارسی میانه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) پارسی میانه یا فارسی میانه ، زبان ایرانی است که در دوره ٔ اشکانی و ساسانی در ایران رایج بوده و واسطه ٔ زبانهای پارسی باستان و پارسی نو است . میان زبان فارسی میانه که معمولاً آن را پهلوی خوانند و فارسی نو که زبان...
-
فارسی نو
لغتنامه دهخدا
فارسی نو. [ ی ِن َ / نُو ] (اِخ ) رجوع به فارسی و فارسی دری شود.
-
فارسی هخامنشی
لغتنامه دهخدا
فارسی هخامنشی . [ ی ِ هََ م َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به فارسی باستان شود.
-
فارسی خوان
لغتنامه دهخدا
فارسی خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) فارسی زبان . کسی که میتواند نوشته های فارسی را بخواند : ... تا چنانچ عربیت دانان از آن مستفید شوند فارسی خوانان نیز از آن مستفید شوند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 3).
-
فارسی زبان
لغتنامه دهخدا
فارسی زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.
-
فارسی غلام
لغتنامه دهخدا
فارسی غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 33 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 30 هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 431 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، سیب زمینی...
-
هبةاﷲ فارسی
لغتنامه دهخدا
هبةاﷲ فارسی .[ هَِ ب َ تُل ْ لا هَِ ] (اِخ ) مکنی به ابونصر و ملقب به قوام الملک . رجوع به قوام الملک (هبةاﷲ...) شود.
-
آتش فارسی
لغتنامه دهخدا
آتش فارسی . [ ت َ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آتش پارسی شود.
-
ابوالحسن فارسی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن فارسی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی شود.
-
حسین فارسی
لغتنامه دهخدا
حسین فارسی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن زیدبن علی بن خدیجه ٔ فارسی مقلب به امام مظفر. او راست : «جامع ما فی القرآن من الاَّیات الناسخه و المنسوخه ». وی در 457 هَ . ق . 1065 م . درگذشته است . (معجم المؤلفین از بروکلمان ذیل اول ص 722).
-
حسین فارسی
لغتنامه دهخدا
حسین فارسی . [ ح ُ س َ ن ِ رِ ] (اِخ ) کمال الدین . یکی از علمای نحو. او راست : «تنقیح المناط» و «اساس القواعد».